کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

۹

من هیچوقت وارد دنیای غیر همجنس هام نشدم تا زمان ازدواج .... چنان این ارتباط با افراد مذکر را برای من تابو کرده بودند که خودم هم باور داشتم فقط دخترهای فاسد و نانجیب به سمت دوستی با پسرها میرن و اصلا باعث کسر شان و تنزل مقام دخترانه ی منه که با پسری حتی دوستی معمولی داشته باشم .... همیشه از ته دل برای دوستاییم که دوست پسر داشتن تاسف میخوردم و سعی میکردم از این ورطه ی هولناک نجاتشون بدم !!...  

اون موقع ها نمیدونستم ... اما بعدها فهمیدم که این پرهیز و گریز از جنس مخالف یا به اصطلاح جوانی نکردن ... چقدر میتونه آدم را ضربه پذیر و آسیب پذیر کنه ....  

۸

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

۷

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

۶

تقریبا از سن ۹ ده سالگی بود که به روابط بین زن و مرد واقف شدم .... یعنی یک شب یکی از دخترخاله های بزرگم ، ما کوچیک تر ها را جمع کرد و مسئله را شفاف برامون توضیح داد ! ... بخاطر اینکه اون موقع یکی از مردای فامیل که تازه از زندان آزاد شده بود و چندین سال میشد دستش به زن جماعت نرسیده بود ، یه غلطایی میکرد و شب میرفت سراغ دخترا.... سراغ این دخترخاله ی بیچاره ی منم رفته بود ... البته نه اینکه غلط اساسی کرده باشه ...نه ...کلا امکانش نبود چون تو هر خونه ای کلی آدم دیگه ام بود که با یک داد و جیغ همه شون بیدار میشدن ... اما محض احتیاط این مورد را به ما چشم و گوش بسته ها گفتن تا حواسمون جمع باشه .... 

خلاصه از اون موقع احساسات منم بفهمی نفهمی شروع کرد به تغییر ...  به هرحال شروع سن بلوغم بود و بیداری غرایز ... دور و ورم هم پر بود از پسرهایی که خیلی زودتر از من غرایزشون بیدار شده بود .... اینطوری شد که مثلا وقتی پسر خاله ام توی تاریکی ماشین دستش را روی دستم میذاشت  .... یا وقتی پسر عموم بهم خیره میشد و انگار با چشماش میخواست منو بخوره ... یا پسرداییم هزار تا مزه میریخت و کارهای عجیب غریب میکرد فقط بخاطر این که توجه منو جلب کنه .... لذت می بردم .... 

گاهی منم چراغ سبزی نشون میدادم و واکنشی خوشایند طرف .... اما هرگز دوباربرای یک نفر  تکرار نمیشد که فکرهای الکی نزنه به سرش ....  

اطلاعات اضافه :نمیدونم چرا امشب اینقدر خسته ام ... شاید اضطراب کارهای فردامه ...آخه فردا کلی کار دارم ... همیشه اینطوریم .... برای هر کاری هول میشم و مضطرب .... حتی کارهای ساده و تکراری.... 

بقیه اش باشه  برای بعد .... برم بخوابم ... 

۵

بازم دیشب به همسرم خیانت کردم ..... من فکر میکنم وقتی توی آغوش همسرتی اما به آدم دیگه ای فکر میکنی ... داری بهش خیانت میکنی ....  

این برای من زیاد پیش میاد .... وقتی همسرم بیقرار ارتباط با من هست و به سراغم میاد و من هیچ تمایلی به این رابطه ندارم ... باید به هر طریقی خودم را برانگیخته کنم تا بتونم جوابگوش باشم .... راهی که من به مرور یاد گرفتم برای رسیدن به این نتیجه ، خیال پردازی و ساختن تصورات غیر واقعیه .... هزار جور صحنه ی ۳ک۳۰ خفن توی ذهنم  تصور میکنم و خودمم میشم نقش اولش ... حرفهای آنچنانی میزنم و تحویل میگیرم .... کارهایی را تصور میکنم در حال انجامش هستم که حتی روم نمیشه توی تنهایی بهش فکر کنم ... فیلم ها و عکس های سوپری که بعضا دیدم  باز بینی ذهنی میکنم ... مرتب توی ذهنم به همسرم فحش میدم و انواع و اقسام حیوونها خطابش میکنم و .... نتیجه ی همه ی اینها این میشه که منم شهوتی میشم و میتونم ارتباط مزخرف زناشویی را انجام بدم .... آره مزخرف .... چون دوستش ندارم ... هرگز نشده من تمایل به ۳ک۳ پیدا کنم و نیاز بهش داشته باشم و برم سراغ همسرم ... شاید چون اون هرگز بهم فرصتش را نمیده .... برای اون هر شب ارتباط جنسی داشتن یک موهبته .... اما من نه .... شاید دوهفته یکبار خوب باشه ... میگم شاید چون هیچوقت دوهفته بدون ۳ک۳ نداشتم تا بفهمم با این فاصله آیا مشتاقش میشم یا نه ....  

تازه اون به یکبار ارضا شدن هم قاتع نیست ... همیشه میگه تا سه نشه بازی نشه .... و این بازی احمقانه را هم سه بار اجرا میکنه ... و بسیار ها اتفاق افتاده که من فقط زجر میکشم و تحمل میکنم تا اون کارش را بکنه و لذتش را ببره .... 

همسرم را دوست دارم و دلم میخواد که از وجود من لذت ببره و تنها همین علاقه و عشقه که باعث میشه این ارتباط های زجر آور را تحمل کنم ....  

وقتی شبی را با من میگذرونه ،فردا صد برابر بهم محبت میکنه  و وای از شبی که دست رد به خواسته اش زده باشم .... فرداش انگار که برج زهرماره ....  

اینه که من برای خاطر اون تحمل میکنم ... تا آخرین حدی که بتونم تحمل میکنم .... تمام سعی ام را میکنم که برانگیخته بشم ... به قول همسرم ... حشری بشم تا اون لذت ببره .... و کمترین  بهایی که برای این کار میپردازم ،همین خیانتی ذهنی هست که بهش میکنم ... گاهی حتی شده تصویر آدم های واقعی که توی زندگیم هستند را وارد ذهنم میکنم ... اینکار خیلی خوب جواب میده .... فکر این که با فلان شخص دارم ۳ک۳ میکنم ... با اونی که اونقدر جذاب و خوش تیپه .... اونی که قلان جور حرف میزنه .... اونی که همسرش هزار بار از من خوشکل تره .... اونی که نگاهش آدم را انگار هیپنوتیزم میکنه ...  یا اونی که .............................................. 

 

احمقانه است اما ... بزرگترین اختلاف بین من و همسرم همیشه بر سر همین مسئله ی ارتباط جن ۳۰ هست ... تا کی بتونیم این وضع را تحمل کنیم !!؟... نمیدونم....