کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

۳۴

قراره تا دو روز دیگه بریم سفر... خانوادگی ... امیدوارم سفر خوبی از آب دربیاد و ... خستگی های این مدت کار زیاد را ... از بین ببره ... همه مون خسته ایم ... هم من و همسرم ... هم بچه ها ... و واقعا به این سفر احتیاج داریم ... اما ................... خدا کنه خوش بگذره ... 

 

از بس مسافرت نرفتیم ... میترسم اصلا یادمون رفته باشه چطوری از سفر باید لذت برد ...  

یادمون رفته باشه که سفر یعنی ... ساده گیری و سریع گذشتن .... یعنی از هرچیزی که پیش بیاد لذت بردن .... یعنی بودن در کنار هم بدون دغدغه ها ... یعنی کنار گذاشتن موقت همه ی مشکلات و ... فقط شاد بودن .... که اگر غیر از اینایی که گفتم باشه ... سفر دیگه سفر نمیشه ... میشه یه بار اضافی روی بارهای قبلی ... 

 

سعی میکنم که اینطور نشه و ... جو شادی را توی سفر داشته باشیم ...  

توی این دو روز باقیمانده تا رفتن ... کلی کار دارم که باید انجام بدم و تحویل بدم .... کلی هم توی خونه کار دارم که حتما تا قبل از رفتن باید انجام بشه ... تازه خود ساک بستن و جمع آوری وسایل و لوازم سفر هم هست ... و یک سری هم خرید هدیه ... برای کسانی که میخواهیم بریم منزلشون ... وااااااااااااااااای که چقدر کار دارم ... و همه را هم توی دوتا نصف روز باید انجام بدم ...  

حالا جاشه که یکی بپرسه ... پس الان اینجا داری چه غلطی میکنی!!؟ هان ؟!!!! 

۳۳

خیلی حرفا دارم که باید توی این وب بنویسم ... خیلی حرفا که فقط میتونم توی این خونه ی تنهایی هام بزنم ... حتی افکاری که جرات نمیکنم در ذهنم  جولانش بدم را ... دوست دارم اینجا بنویسم .... واگویه هایی برای خودم .... اما ..................... 

وقت نمیکنم .... کارهام روز به روز زیاد تر میشه و من ... روز به روز تنبلتر و ... صد البته چاق تر ... 

البته میگم تنبل اما ... واقعا تمام وقتم پره ... از صبح ساعت ۶ که بیدار میشم ... تا شب که خیلی زود بخوابم ... ساعت یک نیمه شبه ... هر ساعتش یه کاری دارم ... از کسی که حتی جمعه ها ... از ۸ صبح تا ۵ بعد ظهر ... سرکاره ... چه انتظاری میشه داشت !؟... چقدر از خواب و استراحتم بزنم ؟ ... 

الانم هم بعد از چند ساعت کار بیرون از خونه ... چندین ساعته دارم توی وبلاگ کاریم ... کار میکنم ... و تازه چند دقیقه را اختصاص دادم به اینجا نوشتن ... 

اما .........این ها کمه و راضی ام نمیکنه ... حرفام ... حرفای خودمونیم را باید با فراغ بال ... خیال راحت و ... تنهایی محض بیام و بنویسم ... اما کی ؟ ... نمیدونم !!! 

۳۲

سلام ...  

بالاخره خیاط هم تو کوزه افتاد !!... مبارکه .... 

 

برات خیلی خوشحالم ... از ته ته ته دلم .... اما راستش را بگم ... دلم برای اون طرف مربوطه ی بی چاره ات میسوزه ... البته اگه همان طور که گفتی ... ساده و بی شیله پیله باشه ....  

و اگر تو این اخلاق های کوفتیت را عوض نکنی و از به قول خودت ... تنبلی ها و شلختگی هات ... دست نکشی ... که گمان نکنم هم چنین شود !! 

 

به هرحال خوشحالم که در این مورد ... از من هم نظر خواستی ... و گفتی که نظرم ...آرومت کرد ... حتی اگه دروغ هم باشه ... از شنیدنش خوشحالم !!! 

 

برات آرزوی بهترین زندگی ها را میکنم ... چون گرچه خودت نمیدونی ... اما لایقش هستی