کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

74

انتظار سخته ...میدونی !؟

البته با وجود سختیش ....گاهی میتونه شیرین هم باشه ... مثل انتظار به دنیا اومدن بچه ات....یا رسیدن معشوقت!

اما اکثر انتظارها  تلخه ...مثل زهر ... هر لحظه اش قرنی میگذره ... اعصابت رو بهم میریزه ...

گاهی مضطرب و نگرانت میکنه... گاهی هم عصبی و بد اخلاق ...

وقتی دلیل انتظار رو ندونی ... وقتی منتظر اون انتظار کشیدن نباشی ... وقتی از نظر خودت ...علتی برای اون انتظار نباشه... نگران و مضطرب میشی ...

اما اگه در انتظار برآورده شدن توقعی باشی و اون توقع برآورده نشه.... عصبی میشی و بد اخلاق ...

مثل امروز من .....این طور وقتاست که میگم : لعنت بر خودم ......لعنت بر توقعاتی که در خودم ایجاد میکنم! ... لعنت به این دل احمق که از این توقعات و انتظارهای کشنده برام درست میکنه ....

کاش کمی عبرت پذیر بودم!!!!




73

غمگینم!


برای تراشیدن بهانه ای جهت  ادامه زندگی.... دلخوش میکنم به شادیهای کوچک .... اما حتی آنها هم از من دریغ می شود...

گناه کسی نیست! ...وقتی شادیهایت را به بودن دیگران متصل کنی , دیر یا زود  این اتفاق خواهد افتاد ...

برای داشتن شادی پایدار ....باید تنها به خودت متکی باشی.... اما هنوز نمیدانم  این چگونه ممکن است !؟...... بیرون کشیدن شادی از میان وجودی پر از غم!!


72

سرگردان , آشفته ,بی هدف, بی انگیزه , مضطرب, دلواپس, سرتاپاپراز احساس گناه , نداشتن هیچ حس خوبی نسبت به خود و یه عالمه حس صفت و حس بد دیگه ....... تمام مدت دارم با اینا زندگی میکنم ...حملشون میکنم...برای همین هم مرتب دنبال راهیم که ازشون فرار کنم....از خودم فرار کنم .....اینه که دنبال  لذت در لحظه ی حال ام...... اینه که همه اش به خودم میگم : بی خیال......اینه که سعی میکنم به اینایی که گفتم ...همین حس های بد ..فکر نکنم.... و نتیجه اش این میشه که ...این حس های بد ...بیشتر و پر رنگتر ...برمیگرده سراغم!......

من از خودم بدم میاد......گاهی حتی از خودم متنفرم ...... و از این موضوع خسته شدم...... دوست ندارم اینطور باشه....

وقتی ادما رو می بینم که از خودشون راضی هستن ..... هم انگار باورم نمیشه چنین ادمایی وجود دارن  .... هم خوشحال میشم که اونا مثل من نیستن و عذاب نمیکشن .... هم آرزو میکنم منم اونطوری بودم.....آرزویی که به گور خواهم برد...



71

هنوز داریم حرف میزنیم ... و من نمیدونم ...این خوبه یا بد.......


فقط چون به خودم قول دادم در لحظه زندگی کنم و به هدف لذت بردن از اون لحظه....سعی میکنم به خوبی و بدیش فکر نکنم...


از چت کردن باهاش لذت می برم .....البته بیشتر وقتا.......


چون واقعا مثل یه دوست عمل میکنه ...... با شخصیته ... توقع های بی جا نداره ....و ثبات فکری داره و باهوشه!


به هرحال ....همیشه که همه چی تموم نمیشه باشه....... مگه من خودم همه چی تمومم؟


خولا3......فعلا با این شادی های کوچیک دلخوشم.......


بخصوص قسمت اس بازیش!......من عاشق اس بازی ام...... اس بازی یعنی رد و بدل کردن اس ... اونم در مقیاس وسیع!


البته اون ......اهل اس بازی نیست......راه دستش نیست..... موقعیتش رو هم اغلب نداره......


اما خب ........از قدیم گفتن ...کاچی بهتر از هیچی!......


البته تا وقتی که .....کاچیش واقعا کاچی باشه!....... گاهی ... کاچی هم دیگه کاچی نیست ......


مثلا گاهی .......اینقدر واسه یه دونه اس  انتظار میکشی که ......اصلا ارزشش رو نداره....... اسی که میاد ...توقعت رو برآورده نمیکنه...... و سختی انتظار به تمام وجودت باقی می مونه...


امیدوارم ......اینبار اینطور نشه!