کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

156-

امروز موقع پیاده روی یه قصه گوش میکردم.... یه جاییش گفت : اون چیزهایی که می خوایم و به یاد میاریم .... ما را میسازه ... ما را ما میکنه ...

بعدشم یه لیست بلند بالا از چیزایی که میخواست.... ردیف کرد ....... چیزایی خیلی سطح بالا.... نهایت همه ی راه ها... حالا چه علم و چه هنر و چه ورزش و چه فرهنگ و چه اقتصاد و............................ بالاترین درجه ی هر چیز رو می خواست ......... که البته تهش هم گفت چون تنبلم  حال رسیدن به هیچکدوم را نداشته و ندارم!


من اما به خودم فکر کردم و چیزایی که در همه ی عمرم خواستم ........همیشه چیزهایی محدود و کوچیک و پیش پا افتاده بوده......... هرگز به نهایت چیزی فکر نکردم ...مثلا ارزو نکردم انشتین باشم...... یا بتهوون ......... یا قهرمان المپیک جهان.......... حتی فکرم هم اون طرفا نرفته ........ و با خودم فکر کردم که : چرا!!!!!!؟


خب ارزو کردن که مالیات نداره.......چرا من هیچوقت بلند پروازی نکردم و ... جاه طلب نبودم؟....... و بعد از مدتی فکر کردن به این نتیجه رسیدم که .......بخاطر تربیت خانوادگی!!......

خب وقتی همیشه سهمم ... چیزای کوچیک بوده و ناقص بوده و......... درجه اهمیتم بعد از دیگران بوده .......... چطور میتونستم به نوع دیگه ای فکر کنم؟

توی خونه ایی که همیشه بهترین ها مال دیگران بود......مثلا میوه لک دار و خراب مال ما و درجه یکش مال مهمون ....لباسهای خوب مال مهمونی بود و درب داغونا برای بقیه مواقع......بهترین جاهای نشستن یا خوابیدن .....مال بزرگترا بود و....جاهای نامناسب مال بچه ها........ قسمت دلخواه غذا مال پدر بود و.... قسمت های بدون طرفدار مال بقیه ...... همیشه از بچه های مردم تعریف و تمجید میشد و ......... کارهای خوب و فکر های درخشانشون تحسین میشد و........ گفته ها و رفتارهای ما سرکوب .......... وقتی همیشه حس میکردی زشتی و چاق و دوست نداشتنی ........ و بقیه عالم زیباترین و بهترینن ............ وقتی مدام بهت میگفتن که قناعت و نخواستن فضیلته و ........ طلب کردن و دنبال مال دنیا بودن  ضد ارزش ......... وقتی هیچوقت هیچ کس ...حتی خودت ... استعدادها و قابلیت هات را نفهمید و ... بهت نگفت .......... و همیشه یه تابلوی عظیم  ؛ من نمی توانم ؛ ........ توی مغزت روشن بود و  هیچ اعتماد به نفسی در وجودت نبود....... وقتی همیشه خودت را کمتر از دیگران تصور کردی و ..................................... طبیعیه که همه ی بهترین ها و نهایت را ......مال دیگران بدونی ...........و حتی کوچکترین سلول خاکستری مغزت هم .... فکر نکنه که ......تو هم میتونی لایق این چیزا باشی .........


142-

چندسالی هست که از طریق اینترنت با گروهی اشنا و دوست شدم ..ادم هایی که هرکدام در ژانر خودشون خیلی خوب محسوب میشن....


توی این هفت سال .... بارها پیش اومده که بین اعضا دعوای لفظی پیش اومده .... گاهی حتی در حد لالیگا!!!...  خیلی ها رفتن.... بعضی ها هم موندن.... و حالا تقریبا این گروه غربال شده هستند ... از کسانی که این همه سال در کنار هم دوام آوردن و .... هنوزم در یک گروه تلگرامی  با هم  عضو ان ....

 

امروز باز یکی از این دعواهای لفظی ... البته در حد تیم های یه مدرسه!!!.... پیش اومد و کلی خاطره برام زنده شد .... از ماجراهای قبلی ای که توی گروه پیش اومده در زمان های قبل....

ویک هو متوجه نکته ای شدم ......... اغلب دعواها بین اقایون گروه اتفاق افتاده ........و اگر احیانا خانمی در دعوا بوده ... طرف دیگه ی دعوا صد در صد اقا بوده .......

وقتی با این اقایون تکی صحبت میکنی ... مثلا چت میکنی ....... هر کدومشون از بقیه ی مردهای گروه بد میگن ......هزار تا عیب در هم نوعای خودشون می بینن..... و یه جورایی چشم ندارن ببین که تو از یک مرد دیگه ...... تعریف مثبت می کنی!!


اونوقت اسم خانم ها بد درفته ...که حسودن و چشم ندارن هم جنسای خودشون را ببین ......... به جز تک مورد هووو  ...... بقیه ی خانم ها کاملا راحت میتونن باهم کنار بیان ...هم رو در سطح بالایی دوست داشته باشن .....و حتی  از موفقیت های هم دیگه خوشحال بشن .......

به قول برو بچ امروز ......پرچم خانم ها بالااااااااااااااا


140-

همسرم دوستی داره  که از جانبازان  دوران جنگه .....  بسیار مرد خوبیه و به قول خودمون بچه مسلمونه!... یعنی مقید به رعایت احکام شریعت هست ... که این یعنی خیلی خط قرمزها را برای خودش قایله......... مهندس نرم افزاره و بنا به تخصصش اکثر اوقات با کامپیوتر سر و کار داره .......  طراح سایت هم هست و  بالطبع خودش هم سایت داره ... نویسنده و شاعره و متن های خیلی قشنگی می نویسه ....... عروس و نوه هم داره ............. اما............ با همه ی این حرفا  همسرش انگاری بهش شک داره!!!... اخه هم وبلاگش را تعطیل کرد ...... هم تمام راه های ارتباطی سایتش را مسدود کرده ..... طوری که  کسی نتونه  از طریق سایت بهش پیامی بده یا نظری بزاره !!.......


به همسرم گفته بود بخاطر خانمم اینکار را کردم ....... چون  از بعضی نظرات و نوشته هایی که  خانم ها در ذیل شعرها یا متن هام  ........ می نوشتن ناراحت میشد و ...هی خیال میکرد من با کسی دوستم یا از این طریق ارتباطی دارم!!!......

واقعا برام جای تعجب داشت که چرا خانم چنین مردی باید بهش شک داشته باشه !...  اما خب ... همیشه میگم ... هرکسی یه جوریه دیگه ...... ادم نمی تونه و نباید قضاوت کنه .....

حالا هر وقت می بینم اقایی میزنه وبلاگش یا سایتش را ..... حذف میکنه ...... یاد این اقای مهندس می افتم و ... بی اختیار میگم : اینم خانمش در وبلاگش رو بست!


128-

بالاخره بعد از چند سال گشتن .... یکی رو پیدا کرده که تقریبا تمام ملاک ها ی مد نظرش برای ازدواج رو داره .... اولویت های اول تا پنجم رو دارم ... ۴ ماه هست که از اولین جلسه خواستگاری میگذره و .. در طول این مدت بارها با هم دیدار داشتن و صحبت کردن....پیش مشاور رفتن و کلی تست دادن و سنجش شدن و ... دست اخر مشاوره گفته که از نظر معیارهای ازدواج ...خیلی بهم نزدیک هستید و درصد موفقیت تون در داشتن یک ازدواج موفق بالاست...... اما ..........

انگار همیشه باید یک اما وجود داشته باشه ............نع غلام !!؟

امای این بار اینه که میگه ...ظاهر دختر به دلم نشسته ..... به عنوان یه دوست خوبه .... اما وقتی بهش به عنوان همسر فکر میکنم ... هیچ علاقه و دل بستگی بهش حس نمیکنم ... نه قد و هیکلش ... نه صورتش ... برام اصلا زیبا نیست ....که هیچ ... به نظرم امتیاز منفی هم بهش تعلق میگیره ......

میگیم : تو فقط  توی چادر و حجاب  دیدیش ......شاید بدون حجاب حس ات تغییر کنه !

میگه : اگه نکرد چی !!؟... به قول دوستم ؛ زیبایی عادی میشه ... اما زشتی هیچوقت عادی نمیشه!؛.........

میگیم : خب بی خیالش شو ... بهشون  بگو نه !...

میگه : خب بعدش دوباره چند سال دیگه بگردم تا یکی رو با این مشخصات خوب پیدا کنم !!؟... کسی که به ایده آل های من این همه نزدیک باشه ؟.......

میگیم : خب پس بله رو بگو و خلاص .......

میگه : و اگه بعد تا اخر عمر زن های دیگه  به نظرم زیبا بیان و ... زن خودم برام زشت ترین بشه چیکار کنم!!؟


راستش اصلا نمیتونم بین این دو راهی ... یکی رو انتخاب کنم....



116-

امشب داشتم به این فکر میکردم که .... این خواهر کوچیکه  انگاری کمی بد شانسه!!......

از وقتی یادم میاد دنیا خیلی باهاش مهربون نبوده ....... زمانی به دنیا اومد که .......مادرم مادرش رو از دست داده بود و.....هیچ دل و دماغ نداشت .....اونم بعد از دوتا دختر دیگه!... همه دلشون میخواست این یکی پسر بشه !....اما دختر شد....... اونم با اون وضعیت بد جسمی مامان ......که نه شیر داشت و نه جون و نه اعصاب ........ تازه اون موقع هنوز بر این باور بودن که شیر خشک حرامه!!... واسه همین به این طفلکی شیرخشک نمی دادن...... شیر گاو هم که نوبر بود و گیر نمی اومد .........  سال 58 و 59 بود......اوایل انقلاب و شروع جنگ...... همه چی کمیاب یا حتی نایاب بود ........ این طفلکی همه اش گریه می کرد ..... حالا میفهمم گرسنه بوده !... مامان هی  سینه میذاشت دهنش ... اما چیزی تو سینهه نبود......فقط هوا میرفت تو معده بچه ....... دلش درد میگرفت و تا خوده صبح ...ضجه میزد...(هنوزشم معده اش مشکل داره!)

بعدشم تا اومد از شر این دل دردها راحت بشه و ...خوش اخلاق بشه و ....خودشو تو دل ها جا کنه ...یعنی کمتر از 2 سال بعد....هووو اومد سرش ......اونم چه هووویی ........یه پسر!... که شیر خشک هم براش حلال بود و میخورد و روز به روز تپلی و خوشگل و خوش اخلاقتر میشد...

خولا3 که  ......این خواهر کوچیکه خیلی کم بچگی کرد .....  از همه شبهایی که ما توی بیمارستان پیش مامان بودیم .....مامان اون شبی را برای رفتن انتخاب کرد که .... این خواهرم پیشش بود... و داشت امتحان فردای دانشگاهش رو میخوند ... ترم اخر بود......

زمان انتخاب همسر ......مادری کنارش نداشت ........و شاید همین شد که .....انتخاب چندان مناسبی نکرد ........و حالا درگیر مشکلات این ازدواجه .....و حتی میترسم که این شوهر ......عاقبت بذارتش و بره...........

کاش کارشون زودتر ردیف شه و برن اونور اب .......فکر کنم اینجوری خیلی بهتره.........البته امیدوارم که شوهره اون طرف اب ولش نکنه به امان خدا!!......