سلام ...
بالاخره خیاط هم تو کوزه افتاد !!
... مبارکه ....
برات خیلی خوشحالم ... از ته ته ته دلم .... اما راستش را بگم ... دلم برای اون طرف مربوطه ی بی چاره ات میسوزه ... البته اگه همان طور که گفتی ... ساده و بی شیله پیله باشه ....
و اگر تو این اخلاق های کوفتیت را عوض نکنی و از به قول خودت ... تنبلی ها و شلختگی هات ... دست نکشی ... که گمان نکنم هم چنین شود !!
به هرحال خوشحالم که در این مورد ... از من هم نظر خواستی ... و گفتی که نظرم ...آرومت کرد ... حتی اگه دروغ هم باشه ... از شنیدنش خوشحالم !!!
برات آرزوی بهترین زندگی ها را میکنم ... چون گرچه خودت نمیدونی ... اما لایقش هستی
وقتی چند روز قبل ... حتی یه اس ندادی برای تبریک تولدم ... واقعا دلم گرفت ! حالا چرا هم دلم گرفت ...نمیدونم ؟
یادمه پارسال هم خودم بهت زنگ زدم و گفتم : ؛ زنگ زدم بگی تولدم مبارک!؛
و تو چقدر ابراز ناراحتی کردی که .... روز تولدم را یادت رفت ... و اینکه کلی با خودت قرار گذاشته بودی غافل گیرم کنی ....
با این حال بازم امسال برات اس دادم .... نوشتم = الان دقیقا ماه و روز و ساعت و دقیقه ی تولدم هست!....
ولی وقتی دروغ گفتی ......... خیلی دلم گرفت ... وقتی گفتی ... میدونستم و دیروز برات اس دادم اما گوشیت خاموش بود !............... فهمیدم که ... اصلا اصلا یادت نبوده ... چون من هیچوقت گوشیم خاموش نبود ...
راستش این که تولدم یادت نباشه ... خیلی برام مهم نیست ......... اما اینکه بهم دروغ بگی ... حالم را بد میکنه .... خیلی بد .... چون همیشه فکر میکردم ... حداقل تو یکی دروغ نمیگی ...
عجب خوش خیال بودم من ..... عجب اشتباه احمقانه ای که ... این را باور کرده بودم........ چرا تونباید دروغ بگی؟ چرا باید در این مورد با بقیه فرقی داشته باشی ؟!!!
بازم بهم ثابت شد که چقدر احمقم!
سی امین یادداشت میشه اولین نوشته ی من در سال جدید ...
از خودم می پرسم ... به نظرت سال گذشته چطوری بود؟ خوب یا بد!؟ راستش جواب قاطعی ندارم بدم ... یه جورایی یه سال خنثی بود ...سالی که نه شادی بزرگی بهم هدیه کرد ... نه ناراحتی و بدبختی زیادی .... سالی که توش خبری از تلاش و تقلای زیاد نبود ... سالی که به هرحال و به هر روی گذشت ...
وسوال بعد این که ....فکر میکنی امسال چطور سالی برات خواهد بود؟... به نظرم جالبه این اوله سالی ... آینده را پیش بینی کنم و آخر سال ...ببینم چقدر از پیشگویی هام درست بوده !
بهش فکر میکنم و میام مینویسم ...امیدوارم خیلی زود
دلم برای خودم تنگ شده ...
مدتیه مجالی برای خلوت کردن با خودم ... برای چرخ زدن در دنیای دوست داشتنی های خودم.... برای راه رفتن بر مدار دلم ...برای دیدن خطوط گذر عمر حک شده بر صورتم در آیینه ... برای یه دل سیر گریه ... برای پهلو گرفتن در ساحل آرام تنهایی ....... پیدا نمیکنم ....
چقدر جای «من» این روزها خالی است ....