کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

۳۵

رفتیم سفر و برگشتیم ... به طور خلاصه ...روی هم رفته سفر خوبی بود ... هم کلی از اقوام و دوستان را دیدیم ... هم چند جای تازه رفتیم ... فکر میکنم برای تنوع و ایجاد انرژی تازه جهت ادامه مسیر یک نواخت زندگی ... محرک خوبی بود .... 

یکی دو تا از برنامه هامون جور نشد و بهم ریخت و ...مجبورشدیم در لحظه تصمیم بگیریم ... اگه ۲۰ سال قبل ... یا حتی ۱۰ سال قبلم بود ... حسابی از این موضوع شاکی میشدم و بهم میریختم ... عصبانی میشدم و اخلاقم میشد مثل برج زهرمار!!... و اوقات همراهانم را هم تلخ میکردم ... نمیدونم کی و چطور بود که فهمیدم .... اینطور آدمی هستم ...آدمی که اگه روال طبق پیش بینی هاش جلو نره ... و برنامه هاش بهم بریزه ... تا حد جنون عصبانی میشه ...  

وقتی این را فهمیدم ...سعی کردم خودم را تغییر بدم ... و تا حد زیادی هم موفق شدم ... موفق شدم با شرایط کنار بیام و.... از هرچه پیش میاد استقبال کنم ... اینطوری هم خودم راحتترم ... هم هرکس که در کنارم هست ... شاید اوایل خیلی سخت بود ... اما هرچه جلوتر رفت ساده تر و بهتر شد ....  

حالا دوست دارم تا جایی در این امر مهارت پیدا کنم که ... واقعا در لحظه زندگی کنم .... از همینی که الان هست و داره اتفاق می افته ....لذت ببرم و نه به گذشته سرک بکشم ... و نه همه ی خوشی ها را به آینده حواله بدم .... که گذشته و آینده هردو سرابی غیر قابل دسترسند ... تمام چیزی که ما در دست داریم ... همین لحظه است .... و عاقل کسی هست که از همین لحظه بهترین ها را برای خودش و عزیزانش .... خلق کنه ....