کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

۵۲

باز آخر سال شد و همه ی کارها قاطی پاتی شد!...  

منم شدم عین شهرداری تهران که ...همیشه زمان بارش باران و برف غافلگیر میشه !... منم هرسال ...ماه اسفند از این همه کاری که میریزه سرم غافلگیر میشم !!... اما خب ... همیشه هم یه جورایی از اینکارها و از ماه اسفند خوشم میاد ... برام مثل پنجشنبه ها می مونه ... پنجشنبه ها یی که به لطف فرداش ... یعنی جمعه ی تعطیل ... از دوران کودکی برام دوستداشتنی بوده ... و این احساس هنوزم باهامه ...اگرچه دیگه جمعه برام مفهوم تعطیلی را نداره... 

اسفند ماه هم به واسطه ی عید نوروز پشتش... از کودکی برام ماه خوشایندی بوده ... چون عاشق عید نوروز و شروع بهار بودم ... و حالا با اینکه دیگه نوروز اون لطف و صفا و دوست داشتنی بودن دوران بچگی را نداره ... اما اون احساس قدیمی همچنان با من هست ... و با وجود همه ی کارها و گرفتاری ها و سختی های روزهای پایانی سال ... باز هم حس خوشایندی در این روزها در من هست ... 

شاید مامان راست میگه که من در ۶ سالگی متوقف موندم