کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

116-

امشب داشتم به این فکر میکردم که .... این خواهر کوچیکه  انگاری کمی بد شانسه!!......

از وقتی یادم میاد دنیا خیلی باهاش مهربون نبوده ....... زمانی به دنیا اومد که .......مادرم مادرش رو از دست داده بود و.....هیچ دل و دماغ نداشت .....اونم بعد از دوتا دختر دیگه!... همه دلشون میخواست این یکی پسر بشه !....اما دختر شد....... اونم با اون وضعیت بد جسمی مامان ......که نه شیر داشت و نه جون و نه اعصاب ........ تازه اون موقع هنوز بر این باور بودن که شیر خشک حرامه!!... واسه همین به این طفلکی شیرخشک نمی دادن...... شیر گاو هم که نوبر بود و گیر نمی اومد .........  سال 58 و 59 بود......اوایل انقلاب و شروع جنگ...... همه چی کمیاب یا حتی نایاب بود ........ این طفلکی همه اش گریه می کرد ..... حالا میفهمم گرسنه بوده !... مامان هی  سینه میذاشت دهنش ... اما چیزی تو سینهه نبود......فقط هوا میرفت تو معده بچه ....... دلش درد میگرفت و تا خوده صبح ...ضجه میزد...(هنوزشم معده اش مشکل داره!)

بعدشم تا اومد از شر این دل دردها راحت بشه و ...خوش اخلاق بشه و ....خودشو تو دل ها جا کنه ...یعنی کمتر از 2 سال بعد....هووو اومد سرش ......اونم چه هووویی ........یه پسر!... که شیر خشک هم براش حلال بود و میخورد و روز به روز تپلی و خوشگل و خوش اخلاقتر میشد...

خولا3 که  ......این خواهر کوچیکه خیلی کم بچگی کرد .....  از همه شبهایی که ما توی بیمارستان پیش مامان بودیم .....مامان اون شبی را برای رفتن انتخاب کرد که .... این خواهرم پیشش بود... و داشت امتحان فردای دانشگاهش رو میخوند ... ترم اخر بود......

زمان انتخاب همسر ......مادری کنارش نداشت ........و شاید همین شد که .....انتخاب چندان مناسبی نکرد ........و حالا درگیر مشکلات این ازدواجه .....و حتی میترسم که این شوهر ......عاقبت بذارتش و بره...........

کاش کارشون زودتر ردیف شه و برن اونور اب .......فکر کنم اینجوری خیلی بهتره.........البته امیدوارم که شوهره اون طرف اب ولش نکنه به امان خدا!!......


115-

چرا بعضی ها کارهای عادی شون را در ماه های بخصوصی متوقف میکنند؟!.... منظورم ماههای رمضان و محرم و صفر هست !... ماههایی که از لحاظ مذهبی ...حرمت دارند !...

راستش من فقط یک دلیل به ذهنم میرسه ......اونم اینکه این افراد در ماه های عادی ... کارهای نادرست (از لحاظ شرعی)... انجام میدن ... و چون هنوز اندکی ترس از خدا و پیغمبر و روز قیامت و عذاب و خطاب بعد از مرگ دارن ....... این کارهای نادرستشون را ... در این سه ماه خاص .... ترک میکنند.....  شما غیر از این فکر میکنید!!!؟

۱۰ پست قبل در مورد دخترک نوشته بودم ... که بهش مشکوک شدم ... که رفتارهاش برام شک برانگیز شده ... که میترسم همه ی حرفاش دروغ باشه و.... با قصد و نیت قبلی ... واسه گوش بری اومده باشه جلو!.......

گفتم که به بهانه کتاب و چیزای دیگه میخواست منو ببینه که ....پا ندادم... تا اینکه چند روز قبل محرم ... صریحا گفت میخوام ببینمت ... گفت تا قبل از شروع محرم میخوام ببینمت ...چون توی محرم و صفر نمیشه!!!......... گفتم :چرا!!؟... دیدار در محرم و صفر حرامه؟ گناهه ؟...مکان مناسب نیست ؟... چرا نمیشه؟.... گفت : این دوماه رو من میخوام کاملا در خدمت اونا باشم !(منظورش عزاداران حسین و یه هم چی چیزی بود)......

من اون موقع بهش چیزی نگفتم .......باهاش قرار گذاشتم توی پارک معروف نزدیک خونه مون ....اومد و دیدمش ... و بازم کلی حرفای عجیب غریب زد ........ و من باز بهش گفتم میخوام مادرش رو ببینم ........ اما هیچ استقبالی نکرد.....حتی حرف رو عوض کرد.......

و همه ی اینا ...منو مشکوک تر کرد........ چرا  دیدن من در ماه محرم و صفر براش مقدور نبود!؟... مگه  کارخلاف شرعی توش هست ؟... توی دیدار دوستانه دوتا خانم ... اون هم در مکان های عمومی ... چه چیز بدی میتونه وجود داشته باشه که ... در این دوماه باید متوقف بشه ؟ کجاش خارج از شرعه یا حتی خارج از عرف که ...مغایره با روح این دوماه !؟......

مگر اینکه اندیشه های ناپیدایی ... اهداف نامناسبی .... زیر پوست این دیدار ها باشه !... که صاحب این اندیشه ها نمیخواد در این دوماه ... به فکر اهداف غیر اخلاقی و غیر مذهبی و خلاف باشه !!!!

میبینی فکر و خیال ادمو به کجاها که نمی بره!!!؟.......

هرچی به رفتار و حالت هاش فکر میکنم ...... میبینم که به نظرم خیلی طبیعی میاد .... مثل نقش بازی کردن نیست ...

اما از طرفی این افکار مزاحم راحتم نمیذاره ......... چرا نمیخواد من مادرش رو ببینم!!؟... چرا ازخودش خیلی حرف نمیزنه!!؟... چرا با وجودی که محبت خاصی از جانب من نمی بینه ........ اینقدر ابراز ارادت میکنه ؟... مثل عاشق ها رفتار می کنه ؟... با اینکه من سعی کردم خیلی باهاش راحت و صمیمی برخورد کنم .......تا در مقابلم راحت باشه و منو معمولی ببینه .....بازم هی میگه موقع دیدنت قلب تند تند میزنه !...دست و پامو گم میکنم !...رانندگیم یادم  میره !.... و ........و ........... و........

نع ......هرچی بیشتر فکر میکنم ...... بیشتر برام مشکوک میشه .....بخصوص این قطع ارتباطش در این دوماه ...واقعا شکم را چند برابر کرده !.....اخه مثلا یه پیام گذاشتن توی تلگرام ...... چه وقتی ازش میگیره که انجام نمیده ؟..... با اینکه همیشه انلاینه ؟........ یا ایمیل فرستادن یا اف گذاشتن توی یاهو .......که قبلا مرتب انجام میداد.........حالا چرا نباید انجام بده ...با اینکه بیشتر از قبل توی یاهو انلاینه!!!؟

مهربان همسر که میگه .......خیلی مشکوکه و ... ولش کن و ... ارتباطت رو باهاش قطع کن!..........

اما مطمءن نیستم !... با خودم میگم حتی اگه یک درصد هم حرفاش راست باشه ........ روندنش از خودم ......خیلی ظالمانه است ...

اگه حرفاش راست باشه ........ این دختریه که قبلا مزه ترد شدن را ....حسابی چشیده ........ و چشیدن دوباره ی این  مزه ... میتونه ویران کننده باشه !..............

ولی .................... خیلی چیزها هست فعلا که .......... درصد دروغگو بودنش را ... بیشتر میدونم .....تا راستگو بودنش!

بازم صبر میکنم ........... بعد صفر شاید چیزهای بیشتری بفهمم!