کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

۱۱

دیروز راننده تاکسی ای که سوار شدم... میخواست باهام لاس خشکه بزنه !... یکی بود تقریبا هم سن و سال خودم ... با یه قیافه ی معمولی ... نه خیلی خوب نه خیلی بد .... با ته ریشی که بعضی قسمت ها سفید شده بود ... اصلا فکرشم نمیکردم چنین قیافه ی مظلومی ... اینقدر پرور باشه .... 

یه مسیر کوتاه بود....شاید ۱۰ دقیقه هم نشد ... اما از وقتی منو سوار کرد ... هی در مورد ظاهر و هیکلم حرف زد ... از اضافه وزنم ... از اینکه روزه برام خوبه !!.... دست آخر هم که دید محلش نمیزام ... گفت : جسارتا میخواستم بگم ... من از استیل شما خوشم میاد ... دلم میخواست همسرم هیکل شما را داشت !!.... خوش به حال همسرتون .... راستش بهش حسودیم میشه ......  

گفتم : همین بغل نگهدار پیاده میشم (کرایه را قبلا داده بودم).... به عذرخواهی افتاد ... اما ایستاد و پیاده شدم ....  

صندلی جلو نشسته بودم .... به جز نگاهی که موقع سوار شدن و کرایه دادن بهش کردم ... تمام مدت صورتم به طرف پنجره ی بغل بود و بیرون را نگاه میکردم ... یعنی پشت کله ام را میدید .... جز چند تا بله و نخیر .... حرفی باهاش نزدم ... اونم با لحنی خشک ... اما اون از رو نرفت ... هی حرف زد و حرف زد تا ... مجبور شدم پیاده بشم ....... 

مطمئنم اگر ....اندازه یک اپسیلون روی خوش نشونش میدادم ... یه کله و مجانی میرسوندم دم در خونه ........ والبته  حرفاش هی سکسی تر و وقیح تر میشد.... اما من اهلش نیستم ... هنوزم خودمو خیلی برتر از این حرفا و کارها میدونم .... علیرغم همه ی رخت چرکهایی که تو کمدم جمع کردم !... 

اما چیزی که باعث شد بعد از تقریبا ۲ ماه ...بیام و اینجا این خاطره را بنویسم.... حس خوبی بود که از این تمجید احمقانه ... بهم دست داد .... احساس رضایت کردم از اینکه مردی ... از ظاهر من خوشش اومده .... حتی اگه اون مرد یه راننده تاکسی گذری باشه ....  

تازه متوجه شدم .... انگار من تشنه ی شنیدن چنین حرفایی هستم .... تشنه ی تعریف ها و تمجیدها .... بخصوص از ظاهر و قیافه ام .... شاید همین دلیل همه ی گندکاری هایی باشه که کردم .... حتما همینه !....  

در تمام ارتباط هایی که با جنس مخالف داشته و دارم .... تنها از همین قسمتش لذت بردم و میبرم .... قسمتی که اون طرف ازم تعریف کنه ..... قربان صدقه ام بره .... حتی گاهی کاملا واقفم به این که این حرفا دروغه ....صرفا مقدمه و زمینه چینی هست برای رسیدن به خواسته اش ... که همانا ارتباط جنسی باشه .... چیزی که من ازش بیزارم و هیچ تمایلی بهش ندارم .... اما با این وجود... باز هم  این حس خوب بهم دست میده .... مثل یک زمین تفتیده توی کویر ... که حتی از نوشیدن جرعه ای آب گل آلود و کثیف هم ... جیگرش حال میاد ....  

هرچی فکر میکنم .... زمانی را یادم نمیاد که خودم را دختر زیبایی فرض کرده باشم .... بخصوص چاقی و اضافه وزنی که از زمان تولد همراهم بوده .... این حس را در من تقویت کرده که .... بیریخت و بد قواره ام .... این که هیچ جذابیت ظاهری برای هیچ مردی ندارم .... این که ... مردی نیست که به من نگاه کنه و از ظاهرم لذت ببره ....  

وقتی جوون بودم ... این مسئله برام اصلا اهمیتی نداشت ... واقعا نداشت ... شاید این میل در ضمیرناخودآگاهم  پنهان شده بود .... اما به هرحال من نیازی به این تعریف ها حس نمیکردم ... نیازی به زیبا دیده شدن ... اونقدر محبت از خانواده و اطرافیان دریافت  میکردم که .... سیراب میشدم .... و فرصتی برای درک ... این حس زنانه نداشتم .... حسی که در همه ی زن ها هست ... این که مایلند در نگاه مردان زیبا و جذاب باشند .... بله این میل در همه ی زن ها و دختر ها هست .... اما زیاد و کم داره ... و البته خیلی ها هم ...آگاه یا نا آگاه کنترش می کنند ... و مثل زمان دختری من ... این نیاز را حس نمیکنند .... 

حالا .... در میان سالی ... این میل با شدت و حدت ... در من ظاهر شده .... و من به دنبال رفع این نیاز .... دست به کارهای کثیفی زدم ....  

کارهایی که قراره توی این کمد همه شون را آویزون کنم ............. 

نظرات 3 + ارسال نظر
س ح ر یکشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:48 ب.ظ http://s-lonelygirl-18.blogsky.com

وای چه دنیای بدی شده ها. .!

top700 یکشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:52 ب.ظ http://www.top700co.tk

۶۵۹۸۷۵۳بهترین فرصت زندگی شما برای ثروتمند شدن مجموعه ای بی نظیر برای اولین بار در ایران برای کسانی که می خواهند بهتر زندگی کنند و از کمترین وقت و هزینه بیشترین سود را ببرند.برای آگاهی از جزییات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
http://www.top700co.tk

پرچونه شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:27 ب.ظ http://porchouneh.blogsky.com/

سلام
شاید باورتون نشه
ولی حس تلخ و گسی بعد خوندن این متن بهم دست داد
حالا ترغیب شدم مابقی داستانت رو بخونم
خانوم س تو نوشتن خواننده رو بدجور به خودتون جذب می کنین
اما مث خیلی از وبلاگ نویسان مطرح نیستین
این جذب شدن منم به خاطر صداقت قلمتونه
من واقعاً تحسین میکنم این بی ریایی رو

+ گل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد