گاهی وقتها پر میشم از حرف هایی که فقط توی این وبلاگ میتونم بزنم .... یه عالمه حرف انبار میشه تو دلم و توی ذهنم تکرار میکنم که ...بعدا بیام و اینجا بنویسم ... چون همون وقت نمیشه .... به هزار و یک دلیل .... اما بعدا که فرصت و امکان اومدن به اینجا را دارم ... مثل الان ... یادم نمیاد اون همه حرف چی بود !؟ .......
خیلی وقت ها فکر میکنم چرا مردها اینقدر احمقن !؟... چرا این قدر ساده باور میکنند که کسی دوستشون داره ؟ به گمانم علتش خود بزرگ بینی ای باشه که توی وجود .... مردهای ایرانی هست .... از مردهای غیر ایرانی خبر ندارم .... اما اینجا ... انگاری که مرد بودن یک نوع تفوق و برتری هست و بزرگترین امتیاز !.....
مثلا یارو هیچی نداره ... نه پول ... نه تحصیلات ... نه خونه و ماشین ... نه اخلاق خوش ... نه شکل و قیافه ... نه خانواده درس و درومون ...... اونوخ ... با اعتماد به نفس مثال زدنی ... پامیشه میره خواستگاری دختری که .... همه ی این ها راداره ...... فقط چون پسره !... ننه اش هم ... میشه تلمبه اش و هی بادش میکنه ..... اصلا مادراشون هستند که .... این ذهنیت را براشون درس کردند ........
حالا نقل منم یه کمی همینه ........ بگو آخه مردک !... تو چی داری که فکر میکنی من عاشقت شدم !؟.... یه راننده اتوبوس کم سواد تو درقوزآباد ..... با یه قیافه ی ۶ در هشت قزمیت ... با زن و بچه و ..................... نه آخه .... رو چه حسابی واقعا فکر میکنی .... من با این موقعیتم ... که اندازه ی خوده آسمون با ... زمین موقعیت تو فرق داره .......... عاشق سینه چاک تو شدم !؟
اینجاست که .... نفس مرد بودن مساوی میشه با حماقت محض .....
حقته که این طوری رفتی سر کار .... حالا اینقدر بمون تو خماری ... تا جونت در بیاد .... تا دیگه به زنی که اینقدر برات فداکاری کرده و میکنه ..... خیانت نکنی ....
خدای اعتماد به نفس،خدای غرورکاذب،خدای قمپز درکردن این مردای ایرانی
شاید گاهی ما این ذهنیت رو برای آقایون ایجاد میکنیم
اگه چندین بار روشون تگری بزنیم درست میشن