کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

۱۶

دلم گرفته ... چقدر پایان دادن به یه رابطه ... حتی وقتی بدونی کارت درسته ... سخته و نفس گیر ... باور کنید حتی نمیدونم دوستش دارم یا نه !... شاید فقط به بودنش ... به حس حضورش در کنارم ... اونم از کیلومترها فاصله ...عادت کردم ... به اس های گاه و بیگاهش ... به کلماتی که از فرط تکرار کلیشه شده ... به شنیدن صدای لهجه دارش که از گوشی بیرون میزنه !...  به شوخی های دایمش که ... معتادم کرده .... راست گفتم وقتی بهش گفتم : ؛تو افیونی و من محتاج افیونم ... مرا از خود مران ... از خود رنجونم!!؛.... 

اما ... بندها اونقدر ضخیمه ... زنجیرهای اسارتم به اوضاع زندگیم اونقدر محکمه ... که هرچی هم زور بزنم ...فایده ای نداره ... مجبورم رابطه ی جدید را قربانی کنم ... مجبورم پا رو دلم بزارم و بهش بگم ... خداحافظ برای همیشه ... مجبورم ببرمش این نقش خوش رنگ را از تابلوی زندگیم... و این بریدن و کندن ... چقدر دردناکه ... سخته ... حتی اگه در اصل فقط یه عادت باشه ... نه یک نیاز حیاتی .... حتی اگه فقط یه بازیچه باشه برای شاد کردن بعضی لحظه هام ... هرچی هست ... هرچی باشه ... دل کندن ازش سخته و منو غمگین میکنه ... دوست دارم مرثیه بخونم و گریه کنم ... مثل اشکی که بر مزار عزیزی میریزی .... انگار آخرین امید های دلتو برای بودن با اون ...با اشکات میربزی بیرون ... و توی خاک دفن میکنی ... 

دلم گرفته و غمگینم .... هوای دلم ابری است ... کاش سرزمین آغوشت باران بخواهد !!... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد