کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

۴۵

خسته ام ... فقط همین ...خیلی خسته و کم رمق و کم طاقت شدم ...  

مسلما مال این مریضیه ممتده ... تقریبا یک و ماه و نیمه که رهام نکرده و ... همه ی جونم را کشیده ... هنوزم ول نمیکنه ...  

باور میکنی از سرفه کردن میترسم دیگه ؟ ! وقتی سرفه ها شروع میشه ...انگار تمام دل و روده و امعا و احشای درونیم هم با سرفه میاد بیرون ... چند ثانیه ای نفسم بند میاد و اغلب سرم گیج میره ...طوری شدید که حس میکنم از یه بلندی دارم به پایین پرت میشم و ...اونقدر ترسناکه که ... بی اختیار فریاد میزنم و در خواست کمک میکنم!... 

خانواده هم دیگه از دست بیماری من خسته شدن...حق دارن ...وقتی خودم اینقدر خسته شدم چه توقعی از اونها میره ؟ 

امروز از اون روزای لعنتیه که همه چی بده انگار... و خوب میدونم که این کاملا مربوط به روحیه ی خودمه ...نه روز یا شب !... اما آدمی دوست داره همیشه دیگران را مقصر نابسامانی ها بدونه ... نه خودش را ... عادت ادمیزاده که ...تقصیر را بندازه گردن دیگران و خودش را مبرا کنه ...تا وجدانش آسوده باشه ... اینه که منم تقصیر این همه درب و داغونی را میندازم گردن ...روز و روزگار و ... این تابستون زیبای آفتابی !!! 

چقدر دلم میخواست تنها باشم ...فارغ از همه ی مسئولیتها و ...راحت واسه دل خودم گریه کنم ... بی دلیل و بی بهانه ...اشک بریزم و سبک بشم ... اما خب ...وقتی تنها نیستی و مسئولیت هایی به عهده داری ...نمیتونی حتی بی دلیل گریه کنی ... نمیتونی دیگران را ناراحت کنی ... 

امروز ............روز بی حوصلگیست ......... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد