کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

۴۶

سلام...

 بالاخره این روز لعنتی پراز انتظار تموم شد... بااینکه میدونم حسم معمولا اشتباه نمیکنه ...اما بازم فریبکارانه امیدوار بودم که ...اینبار اشتباه کرده ...اما خب......

امشب دومین شبیه که ... باعث میشی تا صبح بیدار باشم و با اشکای احمقانه ام ...درد قلبم را درمان کنم ... اون شب تموم شد و گذشت ومن زنده موندم ...امشبم میگذره و من بازهم ...زندگی را ادامه میدم ... خوبیه مسن بودن همینه که میدونی ...این تیرکشیدن های قلب ...این ترک های بلند دل ... این بغض خفه کننده ی گلو... نه خطری داره و نه دوامی و ... آدم خیلی خیلی سخت جون تر از این حرفاست...

فقط موندم چرا با من اینجور کردی!؟...اینکه دیگه نخوای این ارتباط را ادامه بدی ...کاملا برام قابل درکه ... قبلا هم بهت گفته بودم ... اما اینکه چرا صاف و صادق حرف دلتو بهم نزدی و...مثل یه آدم بالغ خداحافظی نکردی و بری ... را اصلا نمی فهمم ... من که قبلا ازت خواهش کرده بودم ... اینطوری نکنی و باهام رو راست باشی ...پس چرا؟ فک کردی حتی شایستگی گفتن حرف راست را هم ندارم!!؟

من همیشه باهات صادق بودم و الانم هستم ... این نامه را ننوشتم تا بهم ترحم کنی ...یا هر فکر دیگه ای ...برای من این ارتباط کوتاه ...زیبا و خاطره انگیز بود و ... دوست ندارم چیزی جز زیبایی هاش یادم بمونه ... علت نوشتن این نامه هم همینه ... با گفتن این حرفا ...دیگه از پایان غیرمنصفانه اش ...چیزی تو دلم نمی مونه ... دوست ندارم ..ناراحتی هام را با خودم حمل کنم ... همه شو همین جا ...توی این نامه میریزم و میرم ... نامه ای که هرگز بدستت نمیرسه !

و جز آرزوی بهترین ها برات ...چیزی ندارم که تقدیمت کنم ...امیدوارم به همه ی خواسته هات ... از جمله یه دوست دلخواه ...برسی ... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد