کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

۵۱

همیشه در هر خانواده ای یک سری اصول هستند که خیلی مهمتر از بقیه ی چیزهایند. یک سری رفتارها یا اعمال که چیزی در حد امور واجب مذهبی تلقی میشوند و تخلف از آنها تقریبا نابخشودنی است. حالا ممکن است این موردی که در خانواده ی ما  مهم تلقی میشود ، در خانواده ی شما مهم نباشد و برعکس . این به خودی خود اشکال ندارد ، وقتی مشکل پیدا میشود که من و شما بخواهیم باهم مراوده داشته باشیم . بخواهیم باهم ارتباط برقرار کنیم . بخواهیم دوست هم باشیم . یا بخواهیم باهم زیر یک سقف زندگی کنیم! اینجاست که این تفاوت میشود یک مشکل بزرگ ، چون من برای چیزی که جهت شما مهم و ضروری است ، چندان اهمیتی قایل نمیشوم و شما هم همینطور برای امور مهم در نظر بنده . و این ایجاد ناراحتی و اصطکاک میکند. دلخوری و حتی بی اعتمادی بوجود می آورد . 

به عنوان نمونه در خانواده ی من ، قول و قرار امر بسیار بسیار مهمی است . از کودکی پدرم به ما آموزش داده که هروقت میخواهی قولی بدهی اول خوب فکر کن و تنها زمانی که مطمئن شدی میتوانی به قولت عمل کنی ، قول بده . و اگر قولی دادی باید که حتما به آن عمل کنی حتی اگر به ضررت باشد . خلاصه که ما به اصطلاح سرمان برود ، قولمان نمی رود . 

اوایل فکر میکردم همه همین طور هستند. خوب بچه بودم و مردم نشناس . اما کم کم زندگی بهم آموخت که اصلا چنین چیزی نیست و خیلی ها راحت تر از آب خوردن قول میدهند و به آن عمل نمیکنند . منظور دروغگوها و کلاهبردارها یاکلاه گذار ها نیست. منظورم همین عده مردم عادی است که از اتفاق انسان های خوبی هم هستند. اما امر قول دادن برایشان مثل خانواده ی ما یک مقوله ی مهم و جدی نیست . قول میدهند و اگر هم نشد با یک معذرت خواهی سر و ته آن را هم می آورند و انگار همه چیز به خوبی و خوشی تمام شده است. 

ولی از نظر من کسی که یک بار بد قولی کرد و عین خیالش هم نبود،بازهم میتواند بکند . بنابراین چنین کسی را اعتماد نشاید.  

خب آیا من می توانم با چنین کسی دوستی کنم ؟ میتوانم باز هم به ارتباطم با او ادامه دهم!؟ البته که میتوانم ! اما در این ارتباط  ، بابت رعایت نکردن موردی که از نظر من مهم است ولی از نظر اون نه ، مسلما اذیت خواهم شد . مثلا سرساعتی با او قرار میگذارم و او سروقت نمی آید. قرار گذاشتن هم یک جور قول دادن است دیگر. ما توافق می کنیم ، یعنی بهم قول میدهیم که سر فلان ساعت فلان جا باشیم و من طبق عادت همیشگی ام چند دقیقه زودتر سرقرار هستم . اما طرفم نمی آید و زمانی که بعد از کلی تاخیر میرسد ، میخندد و می گوید ببخشید ،ترافیک بود دیگه ! و من نمیدانم چرا هیچوقت هیچکس در این تهران بزرگ، ترافیک را پیش بینی نمیکند تا در محاسبه ی زمان آمدنش سرقرار منظور نماید!! 

حالا فرض کنید که این موارد اختلاف ، خیلی زیاد باشد . شاید مسایل کوچکی باشند اما وقتی تعدادشان زیاد باشد ، انگار که هر روز و هر ساعت ، دچار رنج و عذابی . و وای از وقتی که یک چنین دونفری ، زیر یک سقف زندگی کنند ، که وا ویلاست. 

شکر خدا که بین من و شریک زندگیم این موارد وجود ندارد . و علتش هم هم خوانی خانوادگی و هم سنی تقریبی ماست .  

اما متاسفانه در بین دوستانم هستند کسانی که چنین باشند و این باعث شده که من حتی گاهی با کمال تاسف، آنها را کنار بگذارم زیرا تمایلی به اعصاب خوردی و عذاب خودم ندارم! 

این نوشته هم بخاطر یکی از همین دوستانی است که با بدقولی چندین ماهه ی خود ، باعث شد تا امروز اسمش از از لیست دوستانم خط بزنم . 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد