سرگردان , آشفته ,بی هدف, بی انگیزه , مضطرب, دلواپس, سرتاپاپراز احساس گناه , نداشتن هیچ حس خوبی نسبت به خود و یه عالمه حس صفت و حس بد دیگه ....... تمام مدت دارم با اینا زندگی میکنم ...حملشون میکنم...برای همین هم مرتب دنبال راهیم که ازشون فرار کنم....از خودم فرار کنم .....اینه که دنبال لذت در لحظه ی حال ام...... اینه که همه اش به خودم میگم : بی خیال......اینه که سعی میکنم به اینایی که گفتم ...همین حس های بد ..فکر نکنم.... و نتیجه اش این میشه که ...این حس های بد ...بیشتر و پر رنگتر ...برمیگرده سراغم!......
من از خودم بدم میاد......گاهی حتی از خودم متنفرم ...... و از این موضوع خسته شدم...... دوست ندارم اینطور باشه....
وقتی ادما رو می بینم که از خودشون راضی هستن ..... هم انگار باورم نمیشه چنین ادمایی وجود دارن .... هم خوشحال میشم که اونا مثل من نیستن و عذاب نمیکشن .... هم آرزو میکنم منم اونطوری بودم.....آرزویی که به گور خواهم برد...