کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

110-


هنوزم که  هنوز است ... آرزوهایم را قاب می کنم .... می گذارمشان روی طاقچه ی خیال ....


شاید اینجوری .... از دیدنشان خسته شده ....... بی خیالشان شوم......



نظرات 1 + ارسال نظر
مهرسا چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 08:41 ب.ظ

سلام به بانو سین مجازستان
وقتی از پاگرد اتفاقات زندگی میگذریم و فرصتی برای جمع بندی و بهتر دیدن پله هایی که برامون اتفاق افتاده بهترمیبینیم عملکردمون دربرابر هرآنچه که نوستالوژی زندگی عرضه میکند و جمع بندی اینکه چه چیزی را در زندگی کم داشتیم و حوالی میانسالی این حس قوی میشه.
من ازخدا میخوام دلیل شاد بودن ببخشه و یک شوک لذت امیدبخش که بپاشه به بوم روزگارتون و نقشی زیبا و مانا براتون بکشه و امیدوارم
حس این نوشته را از دید من مهرماهی تجربه کنید نه از دیدی که از محبت بی غرض مثل ماهی لیز و گریزانه.روزگارتون پرنور و غرق در سرور

سلام بر مهرسا جان با وفا....

کاش وبلاگ داشتی تا از روی نوشته هات ... کمی میتونستم بشناسمت... یعنی افکار و عقایدت را بیشتر و بهتر میشناختم....
امادر همین حد نظراتی که برام می نویسی ... حس میکنم جوان متفاوتی هستی ... در نگاهت و در اندیشه ات ... فاصله ی زیادی وجود داره ... بااکثر همسالانت ...
درک عمیق ... ریز بینی .... و سعه صدر داری ...
مطمنم که با این صفات ..... میتونی زندگیت را به خوبی و درستی مدیریت کنی .......
به امید لحظه های سرشار از موفقیت و شادکامی برای تو دوست خوبم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد