کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

111-

پشت شیشه عقب یه رنوی قدیمی ... با فونت خیلی درشت نوشته بود :

از سرزمین محبت گذر کن تا به اقیانوس صلح و دوستی برسی!

باخودم  فکر کردم... خب! این یعنی چی؟ ... مثلا طرف میخواد بگه ... من خیلی ادم خوبیم!؟... من خیلی روشنفکرم!!؟...


اصلا همه ی این نوشته هایی که پشت ماشین ها می نویسن یعنی چی!؟...... غیر از اینه که هر نوشته ای در پس پیام ظاهریش ... اینو داد میزنه که .......آی بقیه ادما !... بیاید منو ببینید... به من نگاه کنید ....... من کسی هستم که  اینقدر خوبم ... یا اینقدر بامزه ام ... یا اینقدر غمگینم ... یا اینقدر روشنفکرم ...............حالا بسته به مضمون نوشته ........  صفت انتصابیش فرق میکنه!........


بعدش یاد وبلاگ افتادم !......... دیدم این جانوشتن هم دقیقا همینه !... من اینجا می نویسم تا بقیه بخونند و بهم توجه کنند!...

و بگن ... به به چه انسان خوبی!... چه ادم بزرگواری!... چه اندیشه های نابی !! ........

و هرچی بیشتر فکر کردم ....بیشتر به عمق نیاز ادما به دیده شدن پی بردم...... حتی فکر میکنم گاهی این نیاز ... از نیاز به غذا هم بیشتر میشه !....

حالا بدتر از همه اینه که .....ادم هایی پیدا میشن که ........میان و به دیگر ادم ها درس اخلاق میدن ...... با سخنرانی کردن ... یا منبر رفتن ... با کتاب نوشتن ... اما وقتی از نزدیک با اون ها اشنا میشی ....میفهمی که خودشون اونقدر غرق ؛ من ؛ خودشون هستند که ..... دیگران را نمی بینند ...... و هیچ کدوم از کارهایی که دیگران را بهش امر میکنند ...... در وجودشون نیست !


در واقع  نتیجه فکر ها ختم شد به  این مصرع  که : ؛ آن را که خبر شد ... خبری باز نیامد!؛:

کسی که به درجه ی بالای فضایل اخلاقی میرسه ..... کسی که تونسته خودش را ادم کنه ...... دیگه نیازی به دیده شدن نداره !... واقعا نداره ... پس برای این که دیگران ببیننش ... هیچ اقدامی نمی کنه ...... اصلا بازی زندگیش  خارج از قوانین جاری بر زندگی های ادم هایی مثل من میشه ...

کسی که راز را فهمید اون را جار نمی زنه ........ چون اولا نیاز به دیده شدن و مطرح کردن خودش نداره ....... و دوم میدونه که دیگران سخنش را نخواهند فهمید ... چون رسیدن به جایی که اون رسیده .... با شنیدن کلام نیست....... طی کردن مسیری هست که منجر به تحول در دیدگاه احساسی بشه ....... تمام تمایلات و خواستن هاش عوض بشه ....... و من فکر میکنم که این جرقه از درون انسان باید زده بشه ........ نه ازطریق گوشهاش!........

حالا بیشتر از همیشه حس میکنم که ......یه ادم ناچیزم که به حد وحشتناکی ... نیاز به دیده شدن دارم ...... نیاز به خوب دیده شدن !!!

و تصمیم دارم تا جایی که بتونم .......این نیاز رو کمش کنم!....البته اگر بشه!



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد