کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

127-

مد شده میگن سن فقط یه عدده ...بیخالش بشین................ راستش من نمی فهمم یعنی چی!...  وقتی این عدد برام محدودیت میاره ... نمیتونم نسبت بهش بی تفاوت باشم و بی خیالش بشم....

سن فقط یه عدد نیست... وقتی من حتی اگه پرفسور هم باشم ...بدون عینک نمی تونم چیزی را بخونم یا ببینم... نمی تونم  حتی به راحتی غذا بخورم.........

سن فقط یه عدد نیست ...وقتی باعث میشه من نتونم دو طبقه پله را به راحتی بالا برم و توی پاگرد دوم به نفس نفس بیوفتم یا پاها و کمرم در بگیره...

سن فقط یه عدد نیست ...وقتی دیگه مثل قبل عاشق هیجان و تنوع نیستم و ...مثلا رفتن به شهربازی ذوق زده ام نمی کنه  و... مهمون سرزده خوشحالم نمیکنه...


وقتی  دیگه طاقت دیدن  فیلم تراژیک  را ندارم و فقط کتاب داستان هایی را میخونم که هپی اند باشن ......

وقتی بعد از میزبانی یه مهمونی ساده  و کم تعداد ... دو روز مریض میشم و اونقدر بدن درد دارم که بدون دوتا مسکن قوی نمی تونم بخوابم...

وقتی سفر رفتن برام سخت شده و ... هیچ ذوق و اشتیاقی برای سرکار رفتن ندارم....

کی میگه سن فقط یه عدده نباید بهش فکر کرد...وقتی اینهمه تغییر در ادم ایجاد میکنه و ... بصورت تصاعدی  نشاط و سرزندگی و چابکی و توانی هات را ... ازت می دزده !؟...

اتفاقا به نظر من باید بهش فکر کرد و.......پذیرفتش ..... باید بپذیریم که سن زیاد میشه و توانایی ها کم... باید واقعیت های این عدد را قبول کنیم و ...باهاش کنار بیایم... بهش توجه کنیم و تا جایی که میشه و از دستمون ساخته است... عوارضش را به تاخیر بندازیم... عوارضی که سلامتی را ازمون میگیره... اما اون قسمتی را هم که نمی تونیم ...... بپذیریم و باهاش کنار بیاییم و ... توقع بیخود از خودمون نداشته باشیم ...

اره......من در نزدیکی های نیم قرن شدن... نباید از خودم توقعاتی را داشته باشم که ....ربع قرن قبل از خودم داشتم ..... والا خیلی شدید و زیاد از خودم ناامید خواهم شد.......


نظرات 3 + ارسال نظر
امیر... دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 08:32 ق.ظ http://tolerate.blog.ir

سلام ... خیلی ممنون که آدرس وبلاگتون رو بهم دادین ... حیف که الان درمانگاه هستم وگرنه وبلاگتون رو می جویدم !!! ... این پستتون که خیلی بهم چسبید ... در مورد سن و سال واقعا درست نوشتید ... بازم میام اینجا ... البته با اجازتون ...

علیک سلام... راستش گیج شدم ... ادرس پست دیگه ای را داده بودم... پست 109 .... که در رابطه باهمون پست شما بود ...
خوشحالم نوشته من براتون جالب بود ...
صد البته که خوندن یک وبلاگ باز نیازی به اجازه نداره ... اما اگه به توصیه سردر وبلاگ عمل کنید و ... خزعبلات بنده را نخونید... فکر کنم به صواب نزدیکتره ...

امیر ... سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 08:32 ب.ظ http://tolerate.blog.ir

... ومن همچنان مشغول جویدن این وبلاگم ...
عاااالیه ...

پس کو!? حداقل یه نظری ... اثری .... امضایی ...خط خطی ای ... چیزی ...

ممنون

مهری چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 06:47 ب.ظ

اینها به خاطر سن نیست عزیزم به خاطر افسردگی و فشار زندگیه

بخاطر افسردگی و فشار زندگی ...دچار پیرچشمی و کم توانی شدم!!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد