کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

130-

از وقتی که خودمو یادم میاد ...... یعنی ۹ ماهگیم.... پدرم را خیلی دوست داشتم ........ بهتر بگم عاشق بابام بودم ... و البته هنوزم هستم .......

یادمه هولناک ترین خواب کودکی های من... خواب مرگ پدر بود..... یادمه که در طول سالهای کودکی و نوجوانی وحتی جوانی .... سه بار این خواب را دیدم ... و مادرم میگفت تعبیرش یعنی درازی عمر ..... پدرت عمرشون دراز خواهد شد...........

خوشبختانه میتونم بگم به نوعی همین طور شد .... و امسال پدر عزیزم  هشتاد و دومین سال عمرشون را طی میکنند......

بابای بچگی های من ...خیلی خیلی مهربان و صبور بود ........ مرد زحمتکشی که   به فکر رفاه و اسایش خانوداه بود و .... هرکاری از دستش ساخته بود در این راه میکرد ....

هرگز درخواستی نداشتم که به بابا بگم و رد بشه .......

از مادرم حساب میبردم ... اماپدرم برام  مظهر آرامش بود....... کسی که حضورش  قوت قلبم بود و .... نبودنش خیلی زود دلتنگم میکرد......

اما خب ...پیری خلق و خوی ادم ها را تغییر میده و ... حالا بابای مهربون من ... کمی غرغرو شده ... البته باز هم مهرش برای بچه هاش بی اندازه است و تمومی نداره ....

ولی اختلاف سلیقه و عقیده اش با بچه هاش ... روز به روززیادتر میشه ......و همین تنش ایجاد میکنه ... هم برای بابا و هم برای ما ...بخصوص برای ابجی کوچیکه و داداشم که ... با پدر یک جا زندگی میکنند .....

توی پست ۱۲۶ نوشتم که ...پدرم بلد نیست و نمی دونه چطوری  از ثروتش  لذت ببره ... و  ازخرج کردن پول برای تفریح خودش  ... شادی و لذتی نصیبش نمیشه ... تنها موردی که فعلا  برای خودش روا داره که پول خرج کنه ........ پول دکتر و دارو و ازمایش و چکاب و اینهاست .... با اینکه خوشبختانه پدر با توجه به سنش ... ادم سالمی هست و مشکل چندانی نداره ...... ارتروز مزمنی داره که ... باعث میشه پاهاش اغلب درد بکنه ......و انگشتای دستش گزگز کنه ........ و برای همین بیشتر از هرچی دکتر رفته ... ولی بازم تا درد میاد سراغش ... میگه باید برم دکتر .......و هرکس هر دکتر یا دارویی را بهش معرفی میکنه .....میره دنبالش ........ البته به تنهایی که نع ... باید ما بچه ها ببریمش ...

گاهی خیلی ازار دهنده میشه ....... اما من مدام سعی میکنم خودمو کنترل کنم و ......همه ی محبت ها و مهربونی ها و فداکاری هاش را به خودم یادآوری کنم ....... تا اروم بشم و ....هرکاری خواست بکنم .......

قبل عید بهم گفت که شهریه مدرسه دخترک را میده و ...این حرفش اینقدر به من ارامش تزریق کرده که حد نداره ....

امسالم گفت که اگه واسه لاغر شدن بخوام هزینه کنم .......از هر روشی .......... هزینه اش رو میده و ........ راستش این حرف هم باعث شادیم شد.... حتی اگه انجام نشه ......

فک میکنم ما زن ها بیشتر از هر چیز نیاز به امنیت داریم ......امنیت روانی و امنیت مالی ...... اگه کسی اینها رابرامون فراهم کنه ....... میشه قهرمان ما ... نمیدونم شایدم من اینطورم .....

پدرم همیشه میگه اگه کم و کسری داری بهم بگو........مبادا خودت و بچه هات اذیت بشید......... و این یه دنیا امنیت به من هدیه میده ........با اینکه تا حالا ازش چیزی نخواستم و نگفتم ....... و همیشه سعی کردم مشکلات زندگیم رو خودم حل کنم ........ اما همین که بابا اینو میگه ....... انگاری که کوه پشتم هست و خیالم راحته ... ته ذهنم میگم .....حالا اخرش اگه ازم کاری ساخته نبود ....بابام هست .......... و لبخند میاد رو لبام .....

متاسفانه مهربان همسر هرگز نتونسته از لحاظ مالی ......به من امنیت بده ..... بلد نیست پول در بیاره و من دیگه .... کاریش ندارم ..... یعنی در زمینه مالی کاریش ندارم ... اونقدر درآمد دارم که احتیاجات خودم و بچه هام را رفع کنم ........ و همین قدر که بتونه مخارج خوراک روزانه را تامین کنه .... هنر کرده!....

همسرم به من عشق میده و ... نیاز دوست داشته شدنم را برآورده میکنه ....... امنیتی که اون بهم میده ... با هیچ پولی قابل دستیابی نیست ... و من واقعا بابتش ازش ممنونم ...... برای همین هم پول نداشتنش را  تحمل میکنم و ..... باهاش کنار میام ........ اون تلاشش را میکنه اما ... ظاهرا بیشتر از این از دستش ساخته نیست ...

برای رفع نیازهای مالی ....من اول به خودم و دوم به پدرم تکیه میکنم .... پدری که مثل کوه پشت بچه هاش هست ... و امیدوارم حالا حالا ها هم باشه ......

بابای عزیزم .......... خیلی خیلی دوستت دارم .......


نظرات 2 + ارسال نظر
امیر ... یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 07:14 ب.ظ http://tolerate.blog.ir

خیلی قشنگ نوشتید... تحت تاثیر قرار گرفتم ... خدا بابا و همسر و همه مردهای خوب رو حفظ کنه ...
بهتون سر می زنم

ممنون.... و آمین.....

امیر ... دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 01:06 ق.ظ http://tolerate.blog.ir

وبلاگم یکی دوروز دیگه حذف میشه ولی بهتون سر میزنم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد