کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

132-

تعریف میکرد :

استاد دانشجوش  را که خانمی میانسال بوده ... به دلیل فحاشی  از کلاس بیرون میکنه ... خانم هم میره به کمیته انضباطی شکایت میکنه که .....این اقا فساد اخلاقی داره و ... مزاحمت ایجاد کرده ........ سه نامه ی امضا دار هم از سه شخص معتبر ضمیمه میکنه ... که اون ها هم حرفهای خانم را تایید کردند........  و کمیته انضباطی هم استاد را احضار میکنه و توضیح میخواد......

استاد دنبال قضیه را سفت و سخت میگیره .... و دانشجوش را تهدید میکنه... به شکایت کیفری ... آوردن کارشناس خط  برای اثبات جعلی بودن اون سه نامه ... و وکیلش را میاره و .....خلاصه اون خانم و دوتا دوستاش .... مجبور به اعتراف میشن  که ...امضاها را جعل کردن و  خودشون نوشتن ... و وقتی از  شخص اصلی سوال میشه که .... چرا اینکار را کردی ........می فرمایند که چون  از دست استاد عصبانی بودم!!!!....

یعنی به همین راحتی و صرفا برای تخلیه عصبانیتش ... به خودش اجازه داده که با حیثیت و آبروی استادش بازی کنه .... و به صورت رسمی بهش تهمت بزنه .... که اگه این استاد محکم نبود و ....... حواسش جمع نبود .... سوء سابقه و پرونده ای براش درست میشد که ... عمری باید دنبال  بازگشت ابروش می دوید !!...


وقتی این رو شنیدم یاد رییسی افتادم که در محل کار سابقم بود ...اداره ی بزرگی که خصوصی هم نبود ...البته ایشون رییس بخش دیگه ای بود ... نه اون بخشی که من کار میکردم ....... و علنا به کارمنداش گفته بود که ... باید مطیع محض من باشید .... و گرنه اخراجتون می کنم ...ومن اگه بخوام کسی را بیرون کنم....یا تهمت دزدی بهش می زنم یا  برچسب ناموسی !!.... جوری که دیگه هیچ کجا  استخدامش نکنند!!.......... و جزو افتخارات این اقا این بود که چندین و چند سال رییس زندان  فلان جا بوده!!...

یعنی برای این افراد ...ابرو و حیثیت دیگران مهم نیست ....... ابزاریه برای گرفتن انتقام ... یا اهرم فشار ...

و بدترین قسمت ماجرا می دونید کجاست !!؟......... اینجا که در مثال اول اون خانم چادری و مذهبی تشریف داشتن .... و در مثال دوم هم این اقای رییس چنان عابد و زاهد و مسلمانا ........ خودش را نشون میداد که نگو و نپرس!...... مثلا یک روز که برای کاری رفته بودم دفترش ... داشت به منشی اش می گفت که .....برو چند تا قران و نهج البلاغه بیار بزار توی کتابخونه ی اتاق من ....... چون من  وقتی روزه می گیرم باید حتما این دوتا کتاب را بخونم!!!(منظورش این بود که روزه ام هست!!)....

حالا فرض  کن که این کسی که بهش تهمت ناموسی زده میشه ..... یک خانم متاهل باشه ........... احتمالا همین منجر به قتلش بشه!!!


نظرات 2 + ارسال نظر
امیر... چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 07:28 ق.ظ http://bacheh.blog.ir

پستى و رذالت رو با ظاهر دین قاطى کردن همین میشه ... متأسفانه چقدر هم زیادن ...
بیچاره اسلام و دین که این وسط بدنام شد ...

از نظر من هولناکترین ادم ها ....... متعصبان دینی هستند و بس.......

امیر ... جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 10:48 ق.ظ http://bacheh.blog.ir

کم پیدایین ...

یک سر و چند میلیارد سودا شنیدن؟........ من س شون هستم!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد