کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

133-

عصبانیم ...عصبانیم .... خیللللللللللللللللللللللللللللللللللی عصبانیم .... درست مثل گاو خشمگینی در میدون گاو بازی ........

دوست دارم همه چی رو بزنم بشکنم و داغون کنم ...هر کسی که جلوم سبز بشه ...مثل کاغذ باطله ریزریزش کنم .... و تکه هاش را بریزم در مسیر باد ........

اونقدر خشمگین بودم که در یه مسیر کوچیک  ده دقیقه ای ....... سه بار تا مرز تصادف پیش رفتم ........ هر سه بار یه داد بلند سر طرف کشیدم که البته مطمنم نشنیدن ... چون صدا وقتی شیشه ها بستن بیرون نمیره .... اونم با  فاصله ........ اما دادها واسه ی خودم لازم بود........

هیچ اعتقادی به فال و تاثیر ماه تولددر خصوصیات اخلاقی نداشته و ندارم .......... اما اینکه نماد اردی بهشت  گاوه ......و این خصوصیت گاو ها که ارامند و خونسرد ... اما وای به اون وقتی که خشمگین بشن ........بد جور وصف الحاله!! ...

طفلک دختری ........راستش حالا که کم کم داره عصبانیته فرو کش میکنه ..... دلم براش می سوزه ..... بابت حرفایی که بهش زدم و دلشو درد آوردم.......

خب آخه پدرمو در آورده بااین وضع کلاس زبان رفتنش ...... به هر سازی زده رقصیدم ... ۵ برابر بیشتر هزینه دادم ... تا همه چی مطابق میل خانوم باشه ..... اما بازم هر بار میخواد بره کلاس ادا در میاره ........ جلسه قبل که تمام راه گریه می کرد .... چرا ؟ چون خوابشون می اومد و حالشو نداشتن برن کلاس........ امروزم داشت باز شروع میکرد .... میدونست کلاسش دیر شده ها......اما گرفت خوابید ......بعدشم که صداش زدم لباس بپوشه ... دست  لاک پشته را از پشت بسته بود سرعتش!!!!!!!

باز دارم یادآوری میکنم ........آمپرم میره بالا...........

کم از دست اون بزرگه می کشم ......این یکی هم دم درآورده ...........

از طرفی هم هی میگم این که اکثرا خوبه و حرف شنو ..... تو داری بیشتر بهش زور میگی ........زورت به اون یکی نمیرسه .......سر این خالی میکنی .......

از طرفی هم میبینم من دارم خودمو هلاک میکنم تا این زبانش رو رها نکنه ....و مثل من واون حیووون نجیب دراز گوش ... پس فردا توی گل گیر نکنه!..اما حالیش نیست و داره اذیت می کنه ...... بهش اولتیماتوم دادم که اگه دفعه ی بعدی هم باز بخواد از این بازی ها در بیاره ....نه من نه اون ...... دیگه بی مامان خودشو فرض کنه ....

پدر یکی از همکلاسی هاش دو روز قبل مرد........ گفتم : خوش به حال اون پدره ..... راحت شد ..........گفتم : توی بی گناه دعات گیراست ...دعا کن مامانت تا امسال تموم نشده بمیره .....تا شما ها راحت  و خوشحال بشین ....... تا زندگی تون خوش بشه ........

حالا هم به همسر گفتم بره دنبالش .....گفتم من نمیرم ........  فعلا امشبه را هم باهاش حرف نمیزنم .....امیدوارم که موثر باشه .......قربون صدقه های این یکسال اخیر که فایده نداشته ........ ببینم این واکنش خشمگینانه چه می کنه!!


نظرات 2 + ارسال نظر
امیر ... شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 06:20 ب.ظ http://bacheh.blog.ir

من حس می کنم پشت این جریان یک جای کار می لنگه ها ... در مورد کلاسش و این که نمی خواد بره بنظرم یه مشکلی داره که نمیخواد بگه ... با معلم یا هم کلاسیاش مشکلی نداره ؟
شاید از زبان خوشش نمیاد ...
شاید استعدادش توی یه چیز دیگه هست ها ...
البته به عنوان یک توصیه بود نه چیز دیگه ...
شما هم بد عصبانی میشی ها ... آرام جانم .. آرام ...
:)

همه ی این ها را بررسی کردم ... مشکلی نیست ... فقط و فقط تنبلیه ...

و خیلی ممنون از توصیه ها

..... و بعلللللللللللله ... بدجووور .... درست مانند همون گاوه

آنا شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 09:49 ب.ظ http://aamiin.blogsky.com

احتمالا اثرش این خواهد بود که برای همیشه از انگلیسی متنفر بشود.

نه خوشبختانه ..... میدونستم که اینطور نمیشه ... خوشبختانه فعلا عصبانیته اثر کرد ... عذرخواهی کرد ... و قول داد که دیگه درست رفتار کنه........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد