کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

145-

تو پست ۱۲۸ در موردش حرف زدم ... انتخاب بین بله و نه ی یک پسر.... پسری که نمیدونه زیبایی را باید انتخاب کنه ... یا دل به باقی محسنات دختر ببنده!...

مراحل مختلف خواستگاری رو طی کرد تا بالاخره روز  ۱۷ تیر منجر شد به عقد موقت!... برای دیدن دختر بدون حجاب و تصمیم گیری نهایی ...


حالا این وسط خانواده دختر رفتند و برای مراسم نامزدی سالن رزو کردن!!!...

میگم : خب اخه سالن واسه چیه؟... اومدیم و تو بعد از عقد موقت دختر رو نخواستی ...... اونوقت اینا جشن میگیرن و ۲۰۰ تا ادم هم دعوت میکنند و دخترشون را میندازن سر زبون که !!!..... نکنه درست بهشون نگفتی که هدف از این عقد موقت چیه؟

میگه: چرا به دختر گفتم ...... اونم به مادرش گفته ....مادرش هم گفته اگه نشد هم فدای سرت!!

میگم : اما قرار بود تو خودت با پدرش صحبت کنی و قضیه را شفاف توضیح بدی ... چی شد پس؟

میگه : باشه ... صحبت میکنم ...

( اما نمیره دنبال این کار و هی پشت گوش میندازه تا به زمان عقد موقت نزدیک میشیم)

و چون اینطوری میشه ...بالاخره ما بزرگترها تصمیم میگیریم خودمون با خانواده دختر صحبت کنیم و ....صاف و پوست کنده بگیم موضوع از چه قراره!.......

خاله با مادر دختر صحبت میکنند.....نتیجه این میشه که پدر دختر خودش میاد سراغ پسر و باهم حرف میزنند........ و  نتیجه برگزاری عقد موقت هست ....... و رزرو سالن برای جشن نامزدی  در روز ۱۳ مرداد......... اما به پسر تا اول مرداد وقت داده میشه که تصمیم نهایی اش را بگیره ...... قبل از دعوت کردن از مهمونهای جشن!

روز عقد موقت میرسه و بالاخره از دختر خانم پرده برداری میشه و.................................. پسر به شدت جا میخوره !... بی حجاب دختر از با حجابش هم بدتره !...حداقل از دید پسر ........ و همون وقت می فهمه که نمی تونه بااین خانم ازدواج کنه ......و نمی تونه این دختر را به عنوان همسر بپذیره ......... و از این که باید این موضوع را به دختر و خانواده اش بگه ......حالش اونقدر بد میشه که ....... روز و شبش را نمی فهمه و ....... دو سه روز بسیار بدی را میگذرونه ........تا بالاخره با مشاوری صحبت میکنه و .....کمی اروم میشه ....

سه  روز بعد از عقد موقت موضوع و تصمیم نهایی اش را بهم میگه ........ و خب من هم حال بدی پیدا میکنم ...بخاطر دختر و خانواده اش که ... باید دلشکسته بشن (اخه اونها خیلی داماد  رو دوست دارن و بخصوص دختر که دلبسته اش شده)....

میگم: پس بهتره با هم برید پیش مشاور مورد اعتماد دو طرف ... تا اون موضوع را حالی دختر کنه ....یا حتی به خانواده دختر بگه .....

میگه :اره این خیلی خوبه اما فعلا مشاوره خارج هست و قراره اخر تیر برگرده .......

میگم : ولی تو که تصمیت را گرفتی ......دیگه واسه چی تا اخر تیر صبر کنی ؟ هر چی دیرتر بگی بدتره ....... اونا امیدوار تر میشن!...

چیزی نمی گه ....اما چند روز بعد شنیدم که بادختر رفتن برای انتخاب کارت دعوت جشن نامزدی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

میگم: اخه تو که نمی خوای اینکار رو بکنی ....دیگه کارت دیدنت چیه؟.......نمی رفتی خب!

میگه : اخه حالا اکه نخوام برم کلی حرف و حدیث پیش میاد ......و من حالش رو ندارم .......رفتن راحت تر بود!

میگم: هزارتا بهانه میتونستی جور کنی .......سفر کاری .... مریضی ....کلاس داشتن ...بردن پدرت به دکتر...... رفتن پیش وکیل خونه.... کمک به دوست ... و و و و...........

میگه : خب به ذهنم نرسید......... حالا که دیگه رفتم!!

و من موندم تو کار این پسر!!!........

و هنوز به شدت دلم برای دختر میسوزه ...... و خانواده اش بخصوص پدرش ........ولی از طرفی من خواهر پسر هستم و باید هوای برادرم را داشته باشم و....میدونم که این ازدواج با این حس بدی که داره .....به صلاح هیچکدومشون نیست .......نه خودش و نه دختر!

فقط امیدوارم همه چیز با بهترین شکلش به پایان برسه........امین!


نظرات 1 + ارسال نظر
x پنج‌شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 12:15 ق.ظ http://malakiti.blogsky.com

ببخشید که این حرف رو میزنم ...برادر شما به خاطر راحتی خودش که صخته مستقیم حرف‌رو بزنه ٬ با احساس یه دختر بازی می کنه ... دخترا خیلی خیال پرداز تر از این حرفان هر چی بیشتر کش پیدا کنه دختر بیشتر مطمئن میشه که پسر میخوادش و عاقبت ....

خواهش میکنم .... هرکسی میتونه نظر بده و به عقیده ی من ... ناراحت شدن از نظری که در وبت گذاشته میشه ... واقعا احمقانه است!

اما ... در مورد برادرم ... با همه ی ایرادهایی که داره ... این نگفتنش اصلا از روی راحتی کار خودش نبوده ... بلکه کاملا برعکس ... دلش نمی خواسته با رک حرف زدن ... دل دخترک را بشکنه .... که البته فایده نداشت و متاسفانه شکست و ... ناراحتی های زیادی هم در پی داشت ... هم برای برادرم هم ماها و ... از همه بیشتر برای دختر مورد نظر....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد