کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

146-

فکر میکنم اکثر ادما وقتی پیر میشن .... دچار عادات و رفتارهای عجیب و غریب و غیر عادی میشن!...

مثلن یه همسایه داریم ما ... یه پیرمرد محترم بالای ۸۰ ساله ... خدا رو شکر سالمه و همیشه وسط کوچه  دور وبر خونه اش ایستاده .... این بنده خدا چند سال قبل خونه اش را خراب و کرد  سه طبقه ساخت ... و واحدهای اضافی اش را اجاره میده .... از وقتی این خونه را ساخت ... کارش اینه که هر روز دیوارهای خونه را می شوره!!.... صبح یا بعدظهر یا عصر .... فرقی نداره ... هر وقتی میشه این اقا رو دید که شیلنگ به دست ایستاده وسط کوجه و اب رو بسته به دیوار خونه اش .... از بالا به پایین و راست به چپ ... با دقت می شوره ... اونجاهایی هم که دستش میرسه ... دست می ماله تا خوب برق بیوفته ....... یه وسواس دیگه هم  که داره مربوطه به ماشین هایی که کنار دیوار منزلش پارک می کنند... از اون جایی که همیشه بیرونه ... هر وقت راننده ای بخواد ماشینش را کنار دیوار منزل ایشون پارک کنه ..... میاد جلو و ذل می زنه بهش ... و مرتب هشدار میده که ...نزنی به دیوار...مواظب باش به علمک گاز نخوره .... خش روی سنگ دیوار نیوفته !!.... و خلاصه اعصاب نمیذاره واسه اون راننده ی بخت برگشته ....

یکی دیگه داریم ....بازنشسته ی فرهنگه( به قول خودش) ...عاشق اینه که زنگ بزنه شهرداری  از دیگران شکایت کنه!... حالا اگه موردی پیش بیاد که بتونه به ۱۱۰ زنگ بزنه که ...دیگه چه بهتر !!!...  و کاملا احساس رییس محله بودن داره!....

یه خانمی بود ... دوشیزه خانمی بود همین حدودای ۸۰ سال.... خدا رحمتش کنه!... تا وقتی بود بهش میگفتیم کعب الاخبار .... نه تنها کوچه خودمون ... بلکه اخبار کل محل را داشت ... ده تا کوچه این ور تر و اونور تر ... ریز و درشت همه چیز و همه کس را می دونست و ...اگه کوچکترین اتفاقی می افتاد ....فوری شال و کلاه میکرد بره ببینه چی شده .... و اصلا هم خجالت نمیکشید که بره خونه ی ادمایی نه چندان اشنا و .... هزار تا سوال ازشون بکنه ......

یا  اصلا بابای خودم ... بهم میگه شهریه دخترک را من میدم ... تو فقط بگرد دنبال مدرسه خوب.....وقتی که من هزار جا رفتم و گشتم و با کلی تحقیقات بالاخره مدرسه ای را نتخاب کردم ....میگه نه!... من کی گفتم همه شهریه رو میدم ؟... من فقط ۵تومن در نظرم بود... بقیه اش را خودتون باید بدید! ( قبلا هم مشابه این بلا رو سر خواهرم در اورده بود).... و واقعا هم یادش میره ها ... نه اینکه تظاهر کنه!... حالا خدا نکنه دوزار از کسی طلبکار باشن... عمرا اگه یادشون بره ........ من فکر میکنم غیر ارادیه ... بعضی حرفا را هم صدبار تکرار میکنند... یادشون نمیاد که قبلا برام (یابرای طرف مقابل) گفتن.......

یا مادرمهربان همسر که ......زنگ میزنن ...میگن فلان چیز را برام بخرید.......بعد که مهربان همسر میخره و میده بهشون...پس میدن...میگن نع نمی خوام !!...

حالا مادرم را درک میکنم که میگفتن دوست ندارم پیر بشم!... که نشدن......

با توجه به تاریخچه ی فامیلیم ... و وضعیت جسمیم ....احتمال این که منم پیر نشم ...زیاده .......


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد