باز نیمه شبه و من بیدارم ......... تصمیم داشتم دیگه ۱۱ خاموشی رو بزنم ......اما انگار با سبک زندگی ما نمیشه که نمیشه !......
یه اتفاق ساده امشب همه ی ما رو الوده کرد.......الوده ی خشم و ناراحتی و اعصاب خردی و ..........غم!
هی ماجرا را مرور میکنم و میبینم ......... هیچکس هیچ قصوری نکرد ...........ولی مثل همیشه من خودم رو مقصر میدونم.......چرا!!!!!؟ نمیدونم ... واقعا نمیدونم ....
کی میخواد این نفرت و بد بینی از وجود دختری .... خارج بشه!!!؟ ... اینم نمیدونم ..........فقط امیدوارم که یه روزی این اتفاق بیوفته که ....خیلی دیر نشده باشه ...... نه برای اون ......... نه برای من...........