کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

کمد رخت چرک

نگفتنی های من ! اینجا هیچ منظره ی مناسبی برای چشم ها و قلب های معصوم وجود نداره ... احتیاط کن!

۳۶

سلام ... 

یه عالم برات نوشتم و همه اش پرید... اما من از رو نمیرم !... بازم مینویسم ... به هرحال تو هرگز این ها را نمی خونی ... اصلا از وجود این جا خبر نداری ... اما این عادت منه که ... حرفام را بنویسم ... اینطوری حال بهتری پیدا میکنم ... انگار که واقعا با طرفم حرف زدم .... 

۳۲

سلام ...  

بالاخره خیاط هم تو کوزه افتاد !!... مبارکه .... 

 

برات خیلی خوشحالم ... از ته ته ته دلم .... اما راستش را بگم ... دلم برای اون طرف مربوطه ی بی چاره ات میسوزه ... البته اگه همان طور که گفتی ... ساده و بی شیله پیله باشه ....  

و اگر تو این اخلاق های کوفتیت را عوض نکنی و از به قول خودت ... تنبلی ها و شلختگی هات ... دست نکشی ... که گمان نکنم هم چنین شود !! 

 

به هرحال خوشحالم که در این مورد ... از من هم نظر خواستی ... و گفتی که نظرم ...آرومت کرد ... حتی اگه دروغ هم باشه ... از شنیدنش خوشحالم !!! 

 

برات آرزوی بهترین زندگی ها را میکنم ... چون گرچه خودت نمیدونی ... اما لایقش هستی  

۱۷

آخه تو از من چی میدونی که به خودت اجازه میدی برام نسخه بپیچی !؟... خودتو از اوضاع فلاکت بار خانوادگی ات کشیدی بیرون و به زحمت و زور و ضرب ... رسوندی به جایی که ... من بهش میگم ... زیر متوسط ... و حالا فکر میکنی ... دنیا را فتح کردی !... تو که با این همه ادعا ... هنوز نتونستی اونقدر در بیاری که ... برای دیگران بیگاری نکنی ... به چه مجوزی ... برای من راه و چاه نشون میدی ؟... اصلا یه لحظه فکر کردی که واقعا قد این حرفا هستی یا نه ؟!!!.... زمانی که تو فرق رب و رب را نمیدونستی ... من فلسفه ی دکارت میخوندم ... حالا طبق طبق ادعات میشه که چی؟... یه نگاهی به خودت تو آینه بنداز ... بعدشم یه نگاهی به قد و قواره ی من ... اون وقت شاید معنی تفاوت از زمین تا آسمان را بفهمی ... 

نه آقای محترم ... این لقمه واقعا قد دهن شما نیست و خفه تون میکنه .... از من گفتن بود!!!! 

۴

بعضی وقتا واقعا تو کار خودم حیرون می مونم .... دلم میخواد یه کاری بکنم ...اما وقتی شروع میکنم و کمی جلو میرم ... میبینم دقیقا برعکس اونی که دلم میخواسته عمل کردم .... انگار همیشه یه نیرویی ماورای خودم منو کنترل میکنه .... نه اینکه بگم واقعا یکی دیگه غیر خودم ها ... نه ... اصلا به این چرت و پرتا اعتقادی ندارم .... میخوام بگم خود سانسوری و احتیاط و همش مواظب این بودن که نکنه به کسی بر بخوره و رعایت حال دیگران صد برابر بیشتر از رعایت حال خودم .... موجب اونی میشه که اول نوشتم .... وارونه شدن خواست و عملم ...  

 

دیروز میخواستم یه نامه برای یه یارویی که حالم ازش بهم میخوره بنویسم و حسابی بارش کنم تا دست از سرم برداره ... توی نته ها ... اما هی داره پا میزاره رو دم من ... هرچی من ملاحظه میکنم و هیچی نمیگم و کوتاه میام .... اون هی بدتر میکنه ... فکر میکنه من نمی تونم مثل خودش چاک دهنمو باز کنم و فحشای آبدار و چسبناک حواله ی خودش و آبا و اجدادش کنم ... فکر میکنه خیلی هنرمنده که مثل لات های چاله میدون بنویسه و ادعای پرفسورهای فرنگ رفته را داشته باشه ... اونم در حد بوندس لیگا ..... خلاصه .... خواستم یه ایمیل بهش بزنم و فحش کشش کنم .... البته اون که اینطوری ادم بشو نیست اما حداقلش اینه که دل خودم خنک میشه دیگه.... شروع کردم به نوشتن ... هر کلمه ای می اومد توی ذهنم ... اون نیروهه که اول گفتم ... میگفت نه ... این خوب نیست ... این در شان تو نیست .... اگر بیاد و این نامه را بذاره تو سایت - که اصلنم ازش بعید نیست- بقیه چی فکر میکنن در موردت ؟ ... حالا اگه به جای این کلمه ( فحش آبدار درجه یک ) این یکی کلمه ( یه فحش با کلاس خیلی محترمانه ) را بذاری که طوری نمیشه ... یه کم ملاحظه کن ... خب بهتر نیست ملایمتر برخورد کنی و ..... 

خلاصه که ... نذاشت که نذاشت .... نامه که تموم شد دیدم اینو نفرستم سنگین ترم .... تازه اینطوری یه چیزی هم طلب کارم میشه ... 

امان از دست این نیروی بد ذات پنهان در نهان ما ........ 

راستی ، شما چند تا فحش درست و درمون محترمانه که باعث سوختن تا فلان جای طرف بشه بلد نیستید یادم بدید !!؟