-
122-
جمعه 9 بهمنماه سال 1394 00:27
هربار میام سایت اسکای را باز کنم و بنویسم........اما نوشتنم نمیاد!... گاهی هم که نوشتنم میاد..... فرصت و امکانش نیست ....... دیروز اما بدجور هوس چت کرده بودم ......دلم میخواست با کسی .... غریبه البته .... چت کنم و کلی چرت و پرت بگم و بگه و ...بخندم.... بعدش رفتم تو فکر که چرا این طور شدم!؟..... منکه سالهاست از چت و...
-
121-
دوشنبه 21 دیماه سال 1394 00:54
قبلن ها ...اون موقع که هنوز سایت هایی مثل بلاگفا درست نشده بود و وبلاگ نویسی ...نیاز به سواد برنامه نویسی هم تا حدی داشت ... تعداد وبلاگ نویس ها معدود بود ... و اونایی که همیشه می نوشتند و خوب هم می نوشتند ... اغلب همدیگه رو می شناختن و لینکهای هم رو داشتن .... ولی با پیداش سایت های وبلاگ ساز رایگان فارسی ...... تعداد...
-
120-
یکشنبه 20 دیماه سال 1394 23:44
چرا مردم اینقدر خدا خدا میکنند!!؟.... چرا هی از خدا مایه میزارن؟... خودشون پس چی؟ خودشون چیکاره ی زندگیشون هستن؟!!! به قول دوستی میگفت : وزن خدا توی حرفامون زیاد شده ...زیاده از حد شده ... اونقدر که کم کم می بینیم توقعاتی که از خدا داریم هی برآورده نمیشه ... هی به هیچ جا نمی رسه .... و یک هو میگیم گور بابای این خدای...
-
119-
شنبه 19 دیماه سال 1394 20:49
خب ...پست قبلی را ادامه میدم ........ داشتم از خاله ام میگفتم ..... من و دختر دومی این خاله ام تقریبا 2 سال اختلاف سن داریم .......من کوچیکترم ....... اما چون باهم زندگی میکردیم و خیلی نزدیک بودیم و البته هستیم هنوز ......همیشه ما دوتا راباهم مقایسه میکردن ... یک کار خیلی بد برای روحیه بچه ها همین مقایسه هاست ... که...
-
118-
شنبه 19 دیماه سال 1394 02:06
کم وقت میکنم واسه وبلاگ خونی .... اما وقتی هم فرصت می کنم و چندتا وبلاگ رو می خونم ....... حس نوشتنم بیدار میشه و میخوام بیام و بنویسم .....ولی معمولا وقت نمیکنم ..... دیر میشه ... یا کاری پیش میاد ... یا خوابم میگیره .... یا جناب همسر خاموشی میزنه ! یه چیز دیگه ام بگم تا یادم نرفته ... از بس دیر میام اینجا یادم میره...
-
117-
جمعه 4 دیماه سال 1394 00:20
هیچی توی ذهنم نیست ... اگرچه توش غوغاست ... دلم میخواد با خودم خلوت کنم و بنویسم ... اما حوصله اش را ندارم ... تازه خلوت کجا بود!!!؟........... میدونم که یه روزی - البته به شرط حیات - ...حسرت همین روزای شلوغ و پر رفت و آمد را میخورم.......روزایی که بچه ها هستن و یه عالمه کار ...... اما فعلا دلم خلوت میخواد و گیر...
-
116-
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1394 01:24
امشب داشتم به این فکر میکردم که .... این خواهر کوچیکه انگاری کمی بد شانسه!!...... از وقتی یادم میاد دنیا خیلی باهاش مهربون نبوده ....... زمانی به دنیا اومد که .......مادرم مادرش رو از دست داده بود و.....هیچ دل و دماغ نداشت .....اونم بعد از دوتا دختر دیگه!... همه دلشون میخواست این یکی پسر بشه !....اما دختر شد..........
-
115-
یکشنبه 1 آذرماه سال 1394 12:27
چرا بعضی ها کارهای عادی شون را در ماه های بخصوصی متوقف میکنند؟!.... منظورم ماههای رمضان و محرم و صفر هست !... ماههایی که از لحاظ مذهبی ...حرمت دارند !... راستش من فقط یک دلیل به ذهنم میرسه ......اونم اینکه این افراد در ماه های عادی ... کارهای نادرست (از لحاظ شرعی)... انجام میدن ... و چون هنوز اندکی ترس از خدا و پیغمبر...
-
114-
شنبه 30 آبانماه سال 1394 11:28
بهش میگن حسادت!؟!!! یه زمانی مطمءن بودم حتی ذره ای حسادت در وجودم نیست ........ اما حالا دیگه اینقدرا مطمءن نیستم!! اولین بار که حس کردم ....... حس بدی توی وجودم هست که ....... احتمالا بهش میگن حسادت..... وقتی بود که پسر عموم استخدام شد... اونم در شغلی که همیشه من دلم میخواست ... چنان شغلی می داشتم ........ با خودم...
-
113-
چهارشنبه 27 آبانماه سال 1394 00:05
چقدر دلم هوای شبهای شاعرانه ام رو کرده ....... زمان هایی فارق از عالم و آدم که ... فقط برای دل خودم می نوشتم ..... اما این روزا باز دنیا افتاده روی دور تند ... و روی یک مسیر دایره ای شکل را هی می چرخه و می چرخه و .... در عین تگراری بودن همه چیز ... فرصتی برای انجام کارهای دلخواه باقی نمی مونه ..... انگار هزار سال از...
-
112-
یکشنبه 10 آبانماه سال 1394 01:05
امروز یکی از دوستان دوران دبیرستانم ....اینو در گروهمون برام نوشت ... در جواب صحبت هایی یا بهتربگم سوالاتی که کرده بودم: ============================================================ سلام س جون! ببخشید که دیر جواب دادم باید یک کم فکر میکردم. اینکه تو می گی آدم از هر چی که داره ناراضیه که خصلت و ویژگی انسانه! همون جوری...
-
111-
جمعه 8 آبانماه سال 1394 16:53
پشت شیشه عقب یه رنوی قدیمی ... با فونت خیلی درشت نوشته بود : از سرزمین محبت گذر کن تا به اقیانوس صلح و دوستی برسی! باخودم فکر کردم... خب! این یعنی چی؟ ... مثلا طرف میخواد بگه ... من خیلی ادم خوبیم!؟... من خیلی روشنفکرم!!؟... اصلا همه ی این نوشته هایی که پشت ماشین ها می نویسن یعنی چی!؟...... غیر از اینه که هر نوشته ای...
-
110-
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1394 01:01
هنوزم که هنوز است ... آرزوهایم را قاب می کنم .... می گذارمشان روی طاقچه ی خیال .... شاید اینجوری .... از دیدنشان خسته شده ....... بی خیالشان شوم......
-
109-
سهشنبه 14 مهرماه سال 1394 11:22
یک سوال ...تو دوست صمیمی داری ؟ ... اما نه بهتره این سوال را اول بپرسم .... دوست صمیمی از نظر تو چه معنایی داره ؟ تو به کی میگی دوست صمیمی ات؟ چه ویژگی هایی باید در یک دوست باشه که برای تو بشه صمیمی؟! از نظر من دوست صمیمی کسیه که مدت های زیادیه که هم دیگه رو میشناسید... شاید از کودکی ...هرچه بیشتر بهتر ... و هنوز هم...
-
108-
یکشنبه 12 مهرماه سال 1394 14:54
دیشب رفتم یه جلسه ای یه جا وسطای شهر .... مدتها بود بدون ماشین جایی نرفته بودم .... تقریبا دوساعتی مترو سواری کردم تا رسیدم .... البته یه خط عوض کردن هم وسطاش داشت ... برگشت هم باز همین طور ...... حس اصحاب کهف بهم دست داده بود!! ... انگار هزار سال بود که بین مردم و توی جمعیت نبودم ..... خب واقعا هم نبودم ...... فقط دم...
-
107-
شنبه 28 شهریورماه سال 1394 01:26
دیشب رفتم مهمونی ... مهمونی خونه ی یکی از دوستان اینترنتیم...... تقریبا از سال 89 دوستیم......و چندین بار در دیدارهای گروهی هم رو دیده بودیم...... هم سن هم هستیم ...البته من چند ماهی بزرگترم....... اما دختر بسیار دوست داشتنی و قشنگ و باحالیه ....... اصالتا لره و از این بابت هم کلی افتخار میکنه .... و خصلتهای خوبی هم...
-
106-
دوشنبه 23 شهریورماه سال 1394 16:24
فک میکنی عدالت یعنی چی؟....... فک میکنی توی این دنیا چقدر عدالت وجود داره ؟..... فک میکنی راهی هست که عدالت واسه همه باشه بدون استثنا و تبصره ؟.... توی مذهب شیعه ...اصل چهارم دین اسمش هست عدل !........ که البته سنی مذهب ها اینو قبول ندارن.......شیعه میگه خدا عادله ..........و بنابراین هرکاری که بکنه از روی عدل انجام...
-
105-
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1394 01:12
کمی فکرم درگیر دخترک هست ... نمیدونم چه طوری در موردش فکر کنم ... و این خیلی بده!... باراخری که دیدمش.......روز تولدش بود که دعوتش کردم و چند ساعتی باهم بودیم....... بعدش اون بهم پیشنهاد شراکت کاری داد ... گفت که سرمایه نیاز داره برای شروع کار ... و گفت که من باهاش شریک بشم و شروع به کار کنیم ..... البته خیلی در موردش...
-
104-
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1394 00:08
رو راست بودن با خود....عجب کار سختی است !... وقتی در تو افکار یا احساساتی هست که ...قویا مایل به تکذیب آنهایی... چطور میتوانی راحت با خودت صادق باشی!؟... اما در این وبلاگ قرارمان همین بود....... سانسور و دخل و تصرف در احساسات و افکار و ذهنیات ممنوع!........ پس بگذار اعتراف کنم که .... خیلی خوشحالم ...... از دیشب که آن...
-
103-
شنبه 24 مردادماه سال 1394 01:43
فردا اولین روز از آخرین هفته ی مرداد هست... زمان مثل همیشه ... نه تند و نه کند .... میگذره .... و ما همیشه فکر میکنیم ... گذشته سریع رفته و ... آینده خیلی کند بهمون میرسه!...... گفته بودم که میرم کلاس طراحی ..... دو جلسه دیگه مونده تا ماه یا به عبارتی ترم اول تموم بشه .... و احتمالا این دوجلسه به آموزش طراحی چشم خواهد...
-
102-
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1394 00:19
غمگینم .......... فقط همین .....
-
101-
یکشنبه 4 مردادماه سال 1394 00:21
امروزاولین جلسه طراحی رو رفتم......خوب بود......استاد هم تقریبا ازم راضی بود ..... البته کارامروز فقط سایه سازی بود .... ولی گفت از جلسه بعد وارد کشیدن خطوط مربوط به چشم و ابرو و اینها میشیم ......ولی باید سایه سازی ها رو خوب بلد باشی چون این ها ابزار کار ما هست و باید خوب خوب بلد باشی ..... اینه که من میخوام این دو...
-
100-
سهشنبه 30 تیرماه سال 1394 15:37
اینم پست صدم!!....... بالاخره اینجا هم به صد رسید!.....البته در طول چند سال....... اون یکی وبلاگم در عرض ۱ سالی که عمر با عزت داشت( )... به ۱۵۰ پست رسید...که دیگه درشو بستم و....همین تعداد باقی موند....... اما این یکی بعد از ۴ سال و دو ماه .....رسید به پست صدم.... واین برای من نشانه ی خوبیه ......... اخه اینجا کمد رخت...
-
99-شاید پیغام آخر!
شنبه 27 تیرماه سال 1394 22:15
-
98-
جمعه 26 تیرماه سال 1394 02:06
-
97-
جمعه 26 تیرماه سال 1394 00:57
نمیدونم همه این طورن یا فقط منم که اینجورم... اینکه وقتی یاهو رو باز میکنم و میبینم ایمیل جدید دارم ... یا اینجا را باز میکنم و میبینم پیام جدید دارم....ذوق زده میشم... یه لرزه خفیف از هیجان تمام تنم رو لمس میکنه... و دلم میخواد تا می تونم باز کردن ایمیل یا پیام رو ...کش بدم... مثل غذایی که خیلی دوست داری و مدت هاست...
-
96-
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1394 01:29
بالاخره امروز رفتم دنبال پرس و جوی کلاس نقاشی ... از اول خرداد تصمیم داشتم برم....امروز شده!!! تقریبا تصمیم قطعی گرفتم که پیش کدوم برم.....اما یه موضوع دیگه هم پیش اومد .... یه اقایی بود از این تابلو برجسته ها درست می کرد.... نمونه ی خیلی زیادش که همه جاهست ... نمای ماسوله است ... با روکش های چوبی درست میکرد........
-
95-
دوشنبه 22 تیرماه سال 1394 14:03
احمقانه است این همه انتظار.....اما من به کرات ثابت کردم که ادم احمقی هستم!!...... پس بازم منتظر نامه ات می مونم...
-
94-
یکشنبه 21 تیرماه سال 1394 01:15
به به ....می بینم که بلاگ اسکای دست به تعمیرات و تغییر دکوراسیون زده....... شاید اینم از اثرات خرابی بلاگفا و.......کوچ خیل زیادی از بلاگفاییان به اینجاست! دیده حالا که خدا واسش خواسته .......بذار خودشم یه دستی به سر و گوشش بکشه .....بلکه دلرباتر بشه!
-
93-
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1394 00:22
نمیدونم چرا امشب هوس کردم یه خاطره بنویسم از بچگی هام.... تعطیلات نوروز بود و با تعدادی از دخترخاله هام - روی هم ۷ نفر بودیم - توی خونه ی خاله مادرم بودیم ... مادرهامون رفته بودن مهمونی ... یادم نیست کجا.... اما هرجایی بود... جای بچه نبوده چون ما را نبرده بودن!... حدودا ۷ هشت سالم بود.... کوچکترین عضو گروه حاضر در اون...